ایستادن جریان صنفی دانشجویی بر نقد کلیت اقتصاد سیاسی حاکم که موجب حذف و طرد سیستماتیک گروه‏‌های مختلفی می‏‌شود، می‌‏تواند این جریان را بدل به مرکز ثقلی برای پیوند میان گروه‏‌های مختلف فرودست از کارگران و معلمان تا به‌‏اصطلاح اقلیت‏‌های قومی و مذهبی و فعالین محیط زیست برای پیشروی به سمت احقاق حق‏‌شان و طرح ایجاد جامعه‏‌ای دموکراتیک سازد. هرچند در این مسیر نمی‏‌توان ضعف‏‌های درونی در سازمان‏‌یابی گسترده و دموکراتیک و قوی یا به تعبیری کار تشکیلاتی منسجم را در کنار پیشروی همه جانبه برای سرکوب این جریان (که از حکم زندان و احضار و تهدید تا تلاش برای از هم پاشاندن اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و مصادره و ایجاد شکاف می‌‏شود) نادیده انگاشت، اما هم‌‏سرنوشتی‌‏های متأثر از عینیت‏‌های زیست اجتماعی در معرض تهدید مناسبات سرمایه‌‏دارانه، امکاناتِ بی‌‏بدیلی برای ادامه‌‏دار بودن این دورِ متأخر همبستگی کارگران و معلمان و دانشجویان با یکدیگر فراهم کرده است: اگر یک جریان زیر فشار و سرکوب است، دیگری کار را ادامه می‏‌دهد، و در این فاصله جریان دیگری فرصت می‌یابد، خود را بازسازی می‏‌کند و بار دیگر به صحنه بر‏گردد؛ زمینه‏‌ی اجتماعی مستعد اعتراض به شکلی خودگستر نیروهای جدید را به بدنه‌‏ی معترضان پیوند می‏‌زند.

به‌مناسبت 16 آذر، روز دانشجو

7 دسامبر 2018

مرضیه سالاری- جلیل شُکری

منبع:  نقد

https://wp.me/p9vUft-BL

در جریانان اعتراضات کارگران هفت‏‌تپه و گروه ملی فولاد اهواز، دانشجویان دانشگاه‏‌های مختلف (به‌ویژه در شهر تهران) با کارگران اعلام همبستگی کردند؛ کارگران نیز همبستگی دانشجویان را با سپاس‌گزاری پاسخ دادند. چندی پیش، در جریان نخستین دور اعتراضات دو روزه‌‏ی معلمان پس از مهر 1397، دانشجویان دانشگاه‌‏های تهران، علامه، هنر و شیراز با معلمان اعلام همبستگی کردند و این حرکت نیز مورد استقبال معلمان قرار گرفت. این اعلام همبستگی‏‌ها در طول تاریخ مبارزات جنبش دانشجویی امر تازه‌ای نیست، اما مهم این است که ببینیم تا چه اندازه ناشی از ذهنیت رادیکال دانشجویان و تا چه اندازه ناشی از وضعیت عینی زیست آن‌ها در دانشگاه است، زمینه‌ای عینی که سرنوشت دانشجویان را به معلمان و کارگران پیوند می‏‌زند. برای به دست دادن درکی دقیق از نسبت‌‏ها و رابطه‌ی بین جریان‏‌های اعتراضی کنونی دانشجویی و کارگری و معلمی امروز، لازم است نگاهی به پیشینه‏‌ی جریانی که امروز در دانشگاه پرچم‌دار اعتراضات است، داشته باشیم.

آنچه امروز تحت عنوان جریان صنفی دانشجویی می‌‏شناسیم، مشخصا از سال 93 به تدریج شکل گرفته و با دو بیانیه، یکی بیانیه اعلام موجودیت اتحادیه‏‌ی شوراهای صنفی دانشجویی کشور و دیگری بیانیه فعالین صنفی در روز دانشجو، سال 94 اولین بروزهای خود را یافته است. طی این سال‏‌ها جریان صنفی دانشجویی به طرق مختلف به پیشروی خود ادامه داده است. تشکیل هرچه بیشتر شوراهای صنفی دانشجویان، جمع‌شدن این شوراها در اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و تقویت این اتحادیه، نشانه‌‏ی پیشروی نهادیِ فعالیت صنفی بوده است. اتحادیه شوراهای صنفی کشوری که متشکل از اعضای شورا و فعالین صنفی دانشگاه‌‏های مختلف است طی این سال‌‏ها با تلاش‌‏های مجدانه برای جلوگیری از پولی‏‌سازی بیش از پیش آموزش، مقاومت در برابر افزایش هزینه‏‌های رفاهی، تلاش برای تغییر در آیین‌نامه شوراهای صنفی به نفع دموکراتیک‏‌تر سازی این نهاد و … کمک کرد تا شوراهای صنفی از نهادی صرفا بوروکراتیک در نظام دانشگاهی، بدل به تریبون صدای دانشجویان برای دموکراتیک‏‌سازی فضای دانشگاه و علیه پولی‌‏سازی هرچه بیشتر دانشگاه و حذف طبقات پایین از آن شوند. موازی با اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و کنش‏‌شان که مبتنی بر مذاکره، تولید محتوا و پیگیری مجدانه‌‏ی حقوقی برای ایجاد تغییر بود در تمام این سال‏‌ها اعتراضات صنفی دانشجویی و اعلان موضع علیه سیاست‏‌های کلان نئولیبرالی که در آموزش عالی منجر به پولی‏‌سازی و بازاری‏‌سازی هرچه بیشتر می‏‌شد، جریان داشته است. بیانیه‏‌ی فراگیر دانشجویان در روز دانشجو، سال 95 یکی از مثال‏‌های این کنش‏‌هاست. این بیانیه که با امضای بیش از 11هزار دانشجو و ده‌‏ها تشکل دانشجویی منتشر شد بر حقِ آموزش رایگان، حقِ برابر دسترسی به آموزش برای همه گروه‌‏های اجتماعی و استقلال دانشگاه از نهادهای بیرونی تأکید داشت. طی این سال‏‌ها تجمعات اعتراضی دانشجویی در سطحی جز دانشگاه جریان داشته و در برخی موارد موفق به جلوگیری از برخی تصمیماتی شده که علیه حیات دانشجویان طبقات پایین بوده‌‏اند؛ جلوگیری از افزایش هزینه‏‌های رفاهی، جلوگیری از پولی‌شدن برخی امکانات رفاهی، جلوگیری از خصوصی‌‏سازیِ برخی خوابگاه‏‌های دانشجویی و جلوگیری از کاهش سنوات مجاز تحصیلی در برخی دانشگاه‌‏ها از جمله نتایج این اعتراضات در سال‏‌های گذشته بوده است.

علاوه بر اعتراضات صنفی، نشریات و سازمان‏‌یابی نوین شوراهای صنفی درون دانشگاه‌‏ها و کنش مشترک بین دانشگاهی در اتحادیه شوراهای صنفی کشوری، در سال 96 و همزمان با اجرایی‌شدن طرح استثماری کارورزی، کارزار علیه بیگارورزی آغاز به فعالیت کرد. در این کارزار که علاوه بر دانشجویان، دیگر کنش‌گران اجتماعی از جمله روزنامه‏‌نگاران، پژوهش‌گران، کارگران و معلمان نیز مشارکت داشتند، اتحاد و پیوندی بین دانشجویانِ (عمدتا از جریان صنفی) با کنش‌گران بیرون از دانشگاه بر سر مسأله‌‏ای انضمامی یعنی طرح کارورزی که هم‏زمان علیه فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و نیروی کار شاغل بود، شکل گرفت.

موضوع این پیوند نشان می‏‌دهد که مسأله‌‏ی هم‌‏سرنوشتی کارگران، معلمان و دانشجویان با یکدیگر بیش از آنکه متأثر از یک ذهنیت رادیکال باشد که اتحاد میان مخالفان وضع موجود را توصیه می‏‌کند، ناشی از یک وضعیت عینی و مادی‏‌ست که با درجاتی متفاوت اما آهنگ رشدی پایدار هر سه گروه را تحت تأثیر قرار داده و می‏‌دهد: کالا شدن گسترده ملزومات حیات اجتماعی ایشان و کالایی شدن روابط اجتماعی محیط‏‌های کاری ایشان. چنین میانجی‏‌ای در پایداری و امکان بازیابی هر بار از نوی این ارتباطات، پس از هجوم‌های سیاسی پیشین، کنونی و آینده‌ی نیروهای مخالف، تعیین‌کننده است.

سیری که هم‌‏سرنوشتیِ مبارزاتیِ این سه ضلعِ مهم اعتراضات کنونی طی کرده است، نشان می‏‌دهد که سطح کنش‌گری از «دفاع در برابر تهاجم منطق اقتصاد سیاسی حاکم به حیات اجتماعی» به «تهاجم متقابل به منطق مهاجم اقتصاد سیاسی حاکم» ارتقاء پیدا کرده است. حرکت از شعارهایی چون «در دانشگاه بیگاری، بعد از تحصیل بیکاری»، «دولت اعتدالی، سفره ما شد خالی» یا «دانشگاه پادگانه، تدبیر امید چاخانه» به «نان، کار، آزادی، اداره‏‌ی شورایی» و «فرزند کارگرانیم، کنارشان می‏‌مانیم» گواهی‏‌ست بر مدعای مذکور در دانشگاه. بدین ترتیب جریان صنفی دانشجویی در دهه‏‌ی 90 شمسی، علیه بحران‏‌های انضمامی معیشتی دانشجویان شکل گرفت و لحظه به لحظه تا سطح «طرح آلترناتیوی برای وضع موجود» خود را برکشیده است.

در دی 96 هم‏زمان با خیزش اعتراضی مردم که منشأهای معیشتی جدی داشت، بخشی از بدنه‏‌ی جریان صنفی دانشجویی در دانشگاه‏‌ها هم‏‌صدا با مردم شدند، با این تفاوت که شعارهایی که مشخصا در دی‏ از دل دانشگاه برخاست (موضع‌گیری علیه دو جناح حاکمیت که طی این سال‏‌ها سیاست اقتصادی واحدی را پیش بردند و طرح آلترناتیو شوراها برای اداره‌‏ی جامعه) تلاشی در راستای شکل بخشیدن به اعتراضات بی‌‏سر و شکل و آمیخته به برخی شعارهای راست‏گرایانه‌‏ی مردم بود.  شاید این نکته‌‏ی نشانه‏‌شناسانه بی‏‌اهمیت نباشد که در جریان آن اعتراضات، دانشجویان دانشگاه تهران در جایی بین خیابان و داخل دانشگاه ایستادند (محوطه‌‏ی جلوی سر در دانشگاه تهران).

پس از خیزش دی‌ماه رژیم فرصت مناسبی برای سرکوب فعالین صنفی بدست آورد؛ ده‏‌ها فعال صنفی دانشجویی که برخی از آن‏ها اساسا در تجمعات دی حضور نداشتند و حتی فارغ‌التحصیل شده بودند، بازداشت شدند. احکام قضایی بی‏‌سابقه‌‏ای علیه این فعالین صادر شد. اما جریان صنفی دانشجویی با وجود چنین هجوم بی‌سابقه‌‏ای که با بیش از صدوپنجاه بازداشت و بیش از صدسال حکم طی چندماه علیه دانشجویان صورت گرفت، خاموش نشد. در ماه‏‌های پس از دی تا پایان سال تحصیلی 96-97، 38 تجمع اعتراضی صنفی در دانشگاه‏‌های مختلف برگزار شد. دانشگاه‏‌های متعددی علیه احکام دانشجویان تجمع اعتراضی برگزار کردند. تجمع در دانشگاه پلی‏‌تکنیک مورد حمله و ضرب و شتم دانشجویان بسیجی قرار گرفت. در دانشکده‏‌ی علوم اجتماعی تهران لغو امتحانات و یک هفته تجمع اعتراضی مداوم صورت گرفت. حتی اساتید دانشگاهی نیز سکوت خود را شکستند و بیش از 130 استاد طی نامه‏‌ای به رئیس جمهور خواستار لغو احکام دانشجویان شدند.

با آغاز سال تحصیلی جدید، هجوم تازه‌‏ای به فعالیت صنفی شکل گرفت. نشریاتی فرمایشی همچون «اقتصادنامه» رسما و علنا علیه فعالین صنفی دانشجویی گرای امنیتی دادند. تهدیدها و احضارهای گروهی از جانب نهادهای امنیتی و کمیته‌های انضباطی در جریان بود و حتی تماس با خانواده‏‌ها از جانب نهادهای امنیتی پی گرفته شد. اما مطالبات صنفی دانشجویی و اعتراضات به هیچ عنوان خاموش نشدند.

اعتراضات صنفی از اعتراض به اخذ شهریه اجباری برای دروس جبرانی کارشناسی ارشد گرفته تا تحصن چند روزه‌ی دانشجویان نوشیروانی بابل علیه پولی‌سازی و تبعیض جنسیتی در دانشگاه، تا تجمعات متکثر دانشجویان علامه، هنر، تهران، شیراز با تحصن سراسری معلمان علیه پولی‌سازی آموزش و بازداشت فعالین صنفی معلمی و تجمعات و کنش‌های اعتراضی متکثر در همبستگی با مقاومت کارگران هفت‌تپه علیه خصوصی‌سازی و خواست اداره‌ی شورایی و خودگردانی در جریان بوده است.

آنچه در ماه‌های اخیر و به‌ویژه در آستانه‌ی روز دانشجو روی داده‌است، تلاش بازوان دانشجویی جناح‌های حاکم در دانشگاه‌ها برای مصادره‌ی گفتمانی جریان صنفی دانشجویی بوده‌است. در تمام این سال‌‏ها که جریان صنفی استقلال خود را از دو جناح حاکم و تشکل‌‏های وابسته بدان‌‏ها اعلام کرده‌است به‌ طرق مختلف مورد حمله‏‌ی ایدئولوژیک حاکم قرار گرفته است. از تخریب صحبت علیه پولی‏‌سازی آموزش، که مسأله‌‏ای غیر سیاسی و فاقد اولویت خوانده می‏‌شد، تا انواع انگ‏‌های امنیتی، که در فضا به‌‏صورت شفاهی می‏‌پیچید و به هنگام بازداشت دانشجویان، حتی کتبی و رسمی می‌شد (نمونه: نوشته‏‌های کانال انجمن مستقل دانشجویان دانشگاه تهران و مصاحبه حمیدرضا جلایی پور در مدت بازداشت دانشجویان)، تا موضع‌گیری علیه تجمع دانشجویی، به‌‏عنوان کنشی احساسی و بی‏‌منطق. حال آن‌که در بسیاری از مواقع، این حملات به جریان صنفی، مانند آنچه در مقابل پولی‌کردن سرویس‌‏های رفت‌وآمد دانشگاه تهران اتفاق افتاد، تنها ابزار برای مقابله با حمله به زیست دانشجویان فرودست، بود. اما جریان اصلاح‏‌طلبی درون دانشگاه طی چرخشِ پسا-دی‌ماهی، به یکباره از تصاویر همان تجمعاتی که احساسی و غیر منطقی می‌‏دانست برای تبلیغ برنامه‏‌های خود استفاده کرد، عناوین برنامه‌‏ها در دوماه گذشته عمدتا متمرکز بر پولی‏‌سازی آموزش و علیه خصوصی‏‌سازی بوده‏‌اند و بارها و بارها در جلسات‏‌شان برای حفظ موضع انتقادی خود از دانشجویان بازداشتی یاد کردند. البته این رویکرد خود نشان‌دهنده هژمون‌شدن گفتمان جریان صنفی دانشجویی و شکست گفتمان‏‌های ایدئولوژیک در دانشگاه است، به‌حدی که این جریان‏ها را در محتوا و موضع مصرف کننده‌‏ی جریان صنفی دانشجویی کرده‌است. اما در واقع تاریخ معاصر سیاسی ایران همواره با حذف فیزیکی و تضعیف جریان‌های انتقادی، تصاحب و قلب گفتمان‌‏شان و اخته‏‌سازی کنش انتقادی آنها همراه بوده‌است و بدین‌‏سان از پیشروی جریان‏‌های انتقادی جلوگیری شده‌است.

آنچه در مقابل این فرآیند می‏‌تواند از جریان صنفی دانشجویی درمقابل مصادره محافظت کند، قبل از هرچیز قوت‏‌های گفتمانی این جریان است. جریان صنفی دانشجویی از ابتدا صرفا تأکید بر پولی‏‌سازی نداشته است، بلکه مستقیما اقتصاد سیاسی حاکم را که منجر به پولی‏‌سازیِ بیش از پیشِ خدمات دانشگاه شده است، مستقل از جناح‏‌ها هدف قرار داده است. همچنین طرح بحث حق زنان، اقلیت‏‌های قومی و مذهبی و دیگر حذف‌شدگان سیستم و ایستادن بر سر رفع تبعیض‌‏های متکثر با نقد کلیت واحد اقتصاد سیاسی حاکم که در پرفورمنس اعتراضی‏‌ای که دانشجویان دانشگاه تهران در روز دانشجو، سال 96 اجرا کردند، نمود یافت، مجموعه‌‏ای گفتمانی برای جریان صنفی بوجود آورده که با تمرکز بر یکی از موارد آن، بدون نقد کلیت و به‌‏صورت جناحی نمی‏‌توان هیچ راهیابی‏‌ای به کلیت گفتمانی صنفی داشت. آغاز جریان صنفی دانشجویی از انضمامی‌‏ترین مسائلی که زیست دانشجویان (به ویژه دانشجویانی با خاستگاهِ طبقاتی کارگری و فرودستی) را تهدید می‏‌کند (همچون بومی‌گزینی، سنوات، طرح کارورزی و … و تلاش پیگیرانه و مداوم برای حل این مسائل) طی این سال‏‌ها قدرتی به این جریان بخشیده و می‏‌بخشد که جریان‏‌های جناحی داخل دانشگاه (انجمن اسلامی و بسیج) فاقد آن‏‌اند و این امکان را برای جریان صنفی فراهم کرده و می‏‌کند تا هرچه بیشتر موضوع اعتراض را به سطوح عمیق‌‏تر و درعین‌حال کلی‏‌تری چون خصلت‏-ویژه‏‌ی سرمایه‏‌دارانه‏-ناسیونالیستی-مذهبی حاکمیت اقتصادی و سیاسی کنونی ببرند. جریان صنفی دانشجویی صرفا متکی به نهاد شورای صنفی نبوده و در اتحادیه شوراهای صنفی نیز همواره فعالین صنفی مستقل از نهاد شورا امکان عضویت و فعالیت داشته‌‏اند.

ایستادن جریان صنفی دانشجویی بر نقد کلیت اقتصاد سیاسی حاکم که موجب حذف و طرد سیستماتیک گروه‏‌های مختلفی می‏‌شود، می‌‏تواند این جریان را بدل به مرکز ثقلی برای پیوند میان گروه‏‌های مختلف فرودست از کارگران و معلمان تا به‌‏اصطلاح اقلیت‏‌های قومی و مذهبی و فعالین محیط زیست برای پیشروی به سمت احقاق حق‏‌شان و طرح ایجاد جامعه‏‌ای دموکراتیک سازد. هرچند در این مسیر نمی‏‌توان ضعف‏‌های درونی در سازمان‏‌یابی گسترده و دموکراتیک و قوی یا به تعبیری کار تشکیلاتی منسجم را در کنار پیشروی همه جانبه برای سرکوب این جریان (که از حکم زندان و احضار و تهدید تا تلاش برای از هم پاشاندن اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و مصادره و ایجاد شکاف می‌‏شود) نادیده انگاشت، اما هم‌‏سرنوشتی‌‏های متأثر از عینیت‏‌های زیست اجتماعی در معرض تهدید مناسبات سرمایه‌‏دارانه، امکاناتِ بی‌‏بدیلی برای ادامه‌‏دار بودن این دورِ متأخر همبستگی کارگران و معلمان و دانشجویان با یکدیگر فراهم کرده است: اگر یک جریان زیر فشار و سرکوب است، دیگری کار را ادامه می‏‌دهد، و در این فاصله جریان دیگری فرصت می‌یابد، خود را بازسازی می‏‌کند و بار دیگر به صحنه بر‏گردد؛ زمینه‏‌ی اجتماعی مستعد اعتراض به شکلی خودگستر نیروهای جدید را به بدنه‌‏ی معترضان پیوند می‏‌زند.

در جریانان اعتراضات کارگران هفت‏‌تپه و گروه ملی فولاد اهواز، دانشجویان دانشگاه‏‌های مختلف (به‌ویژه در شهر تهران) با کارگران اعلام همبستگی کردند؛ کارگران نیز همبستگی دانشجویان را با سپاس‌گزاری پاسخ دادند. چندی پیش، در جریان نخستین دور اعتراضات دو روزه‌‏ی معلمان پس از مهر 1397، دانشجویان دانشگاه‌‏های تهران، علامه، هنر و شیراز با معلمان اعلام همبستگی کردند و این حرکت نیز مورد استقبال معلمان قرار گرفت. این اعلام همبستگی‏‌ها در طول تاریخ مبارزات جنبش دانشجویی امر تازه‌ای نیست، اما مهم این است که ببینیم تا چه اندازه ناشی از ذهنیت رادیکال دانشجویان و تا چه اندازه ناشی از وضعیت عینی زیست آن‌ها در دانشگاه است، زمینه‌ای عینی که سرنوشت دانشجویان را به معلمان و کارگران پیوند می‏‌زند. برای به دست دادن درکی دقیق از نسبت‌‏ها و رابطه‌ی بین جریان‏‌های اعتراضی کنونی دانشجویی و کارگری و معلمی امروز، لازم است نگاهی به پیشینه‏‌ی جریانی که امروز در دانشگاه پرچم‌دار اعتراضات است، داشته باشیم.

آنچه امروز تحت عنوان جریان صنفی دانشجویی می‌‏شناسیم، مشخصا از سال 93 به تدریج شکل گرفته و با دو بیانیه، یکی بیانیه اعلام موجودیت اتحادیه‏‌ی شوراهای صنفی دانشجویی کشور و دیگری بیانیه فعالین صنفی در روز دانشجو، سال 94 اولین بروزهای خود را یافته است. طی این سال‏‌ها جریان صنفی دانشجویی به طرق مختلف به پیشروی خود ادامه داده است. تشکیل هرچه بیشتر شوراهای صنفی دانشجویان، جمع‌شدن این شوراها در اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و تقویت این اتحادیه، نشانه‌‏ی پیشروی نهادیِ فعالیت صنفی بوده است. اتحادیه شوراهای صنفی کشوری که متشکل از اعضای شورا و فعالین صنفی دانشگاه‌‏های مختلف است طی این سال‌‏ها با تلاش‌‏های مجدانه برای جلوگیری از پولی‏‌سازی بیش از پیش آموزش، مقاومت در برابر افزایش هزینه‏‌های رفاهی، تلاش برای تغییر در آیین‌نامه شوراهای صنفی به نفع دموکراتیک‏‌تر سازی این نهاد و … کمک کرد تا شوراهای صنفی از نهادی صرفا بوروکراتیک در نظام دانشگاهی، بدل به تریبون صدای دانشجویان برای دموکراتیک‏‌سازی فضای دانشگاه و علیه پولی‌‏سازی هرچه بیشتر دانشگاه و حذف طبقات پایین از آن شوند. موازی با اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و کنش‏‌شان که مبتنی بر مذاکره، تولید محتوا و پیگیری مجدانه‌‏ی حقوقی برای ایجاد تغییر بود در تمام این سال‏‌ها اعتراضات صنفی دانشجویی و اعلان موضع علیه سیاست‏‌های کلان نئولیبرالی که در آموزش عالی منجر به پولی‏‌سازی و بازاری‏‌سازی هرچه بیشتر می‏‌شد، جریان داشته است. بیانیه‏‌ی فراگیر دانشجویان در روز دانشجو، سال 95 یکی از مثال‏‌های این کنش‏‌هاست. این بیانیه که با امضای بیش از 11هزار دانشجو و ده‌‏ها تشکل دانشجویی منتشر شد بر حقِ آموزش رایگان، حقِ برابر دسترسی به آموزش برای همه گروه‌‏های اجتماعی و استقلال دانشگاه از نهادهای بیرونی تأکید داشت. طی این سال‏‌ها تجمعات اعتراضی دانشجویی در سطحی جز دانشگاه جریان داشته و در برخی موارد موفق به جلوگیری از برخی تصمیماتی شده که علیه حیات دانشجویان طبقات پایین بوده‌‏اند؛ جلوگیری از افزایش هزینه‏‌های رفاهی، جلوگیری از پولی‌شدن برخی امکانات رفاهی، جلوگیری از خصوصی‌‏سازیِ برخی خوابگاه‏‌های دانشجویی و جلوگیری از کاهش سنوات مجاز تحصیلی در برخی دانشگاه‌‏ها از جمله نتایج این اعتراضات در سال‏‌های گذشته بوده است.

علاوه بر اعتراضات صنفی، نشریات و سازمان‏‌یابی نوین شوراهای صنفی درون دانشگاه‌‏ها و کنش مشترک بین دانشگاهی در اتحادیه شوراهای صنفی کشوری، در سال 96 و همزمان با اجرایی‌شدن طرح استثماری کارورزی، کارزار علیه بیگارورزی آغاز به فعالیت کرد. در این کارزار که علاوه بر دانشجویان، دیگر کنش‌گران اجتماعی از جمله روزنامه‏‌نگاران، پژوهش‌گران، کارگران و معلمان نیز مشارکت داشتند، اتحاد و پیوندی بین دانشجویانِ (عمدتا از جریان صنفی) با کنش‌گران بیرون از دانشگاه بر سر مسأله‌‏ای انضمامی یعنی طرح کارورزی که هم‏زمان علیه فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و نیروی کار شاغل بود، شکل گرفت.

موضوع این پیوند نشان می‏‌دهد که مسأله‌‏ی هم‌‏سرنوشتی کارگران، معلمان و دانشجویان با یکدیگر بیش از آنکه متأثر از یک ذهنیت رادیکال باشد که اتحاد میان مخالفان وضع موجود را توصیه می‏‌کند، ناشی از یک وضعیت عینی و مادی‏‌ست که با درجاتی متفاوت اما آهنگ رشدی پایدار هر سه گروه را تحت تأثیر قرار داده و می‏‌دهد: کالا شدن گسترده ملزومات حیات اجتماعی ایشان و کالایی شدن روابط اجتماعی محیط‏‌های کاری ایشان. چنین میانجی‏‌ای در پایداری و امکان بازیابی هر بار از نوی این ارتباطات، پس از هجوم‌های سیاسی پیشین، کنونی و آینده‌ی نیروهای مخالف، تعیین‌کننده است.

سیری که هم‌‏سرنوشتیِ مبارزاتیِ این سه ضلعِ مهم اعتراضات کنونی طی کرده است، نشان می‏‌دهد که سطح کنش‌گری از «دفاع در برابر تهاجم منطق اقتصاد سیاسی حاکم به حیات اجتماعی» به «تهاجم متقابل به منطق مهاجم اقتصاد سیاسی حاکم» ارتقاء پیدا کرده است. حرکت از شعارهایی چون «در دانشگاه بیگاری، بعد از تحصیل بیکاری»، «دولت اعتدالی، سفره ما شد خالی» یا «دانشگاه پادگانه، تدبیر امید چاخانه» به «نان، کار، آزادی، اداره‏‌ی شورایی» و «فرزند کارگرانیم، کنارشان می‏‌مانیم» گواهی‏‌ست بر مدعای مذکور در دانشگاه. بدین ترتیب جریان صنفی دانشجویی در دهه‏‌ی 90 شمسی، علیه بحران‏‌های انضمامی معیشتی دانشجویان شکل گرفت و لحظه به لحظه تا سطح «طرح آلترناتیوی برای وضع موجود» خود را برکشیده است.

در دی 96 هم‏زمان با خیزش اعتراضی مردم که منشأهای معیشتی جدی داشت، بخشی از بدنه‏‌ی جریان صنفی دانشجویی در دانشگاه‏‌ها هم‏‌صدا با مردم شدند، با این تفاوت که شعارهایی که مشخصا در دی‏ از دل دانشگاه برخاست (موضع‌گیری علیه دو جناح حاکمیت که طی این سال‏‌ها سیاست اقتصادی واحدی را پیش بردند و طرح آلترناتیو شوراها برای اداره‌‏ی جامعه) تلاشی در راستای شکل بخشیدن به اعتراضات بی‌‏سر و شکل و آمیخته به برخی شعارهای راست‏گرایانه‌‏ی مردم بود.  شاید این نکته‌‏ی نشانه‏‌شناسانه بی‏‌اهمیت نباشد که در جریان آن اعتراضات، دانشجویان دانشگاه تهران در جایی بین خیابان و داخل دانشگاه ایستادند (محوطه‌‏ی جلوی سر در دانشگاه تهران).

پس از خیزش دی‌ماه رژیم فرصت مناسبی برای سرکوب فعالین صنفی بدست آورد؛ ده‏‌ها فعال صنفی دانشجویی که برخی از آن‏ها اساسا در تجمعات دی حضور نداشتند و حتی فارغ‌التحصیل شده بودند، بازداشت شدند. احکام قضایی بی‏‌سابقه‌‏ای علیه این فعالین صادر شد. اما جریان صنفی دانشجویی با وجود چنین هجوم بی‌سابقه‌‏ای که با بیش از صدوپنجاه بازداشت و بیش از صدسال حکم طی چندماه علیه دانشجویان صورت گرفت، خاموش نشد. در ماه‏‌های پس از دی تا پایان سال تحصیلی 96-97، 38 تجمع اعتراضی صنفی در دانشگاه‏‌های مختلف برگزار شد. دانشگاه‏‌های متعددی علیه احکام دانشجویان تجمع اعتراضی برگزار کردند. تجمع در دانشگاه پلی‏‌تکنیک مورد حمله و ضرب و شتم دانشجویان بسیجی قرار گرفت. در دانشکده‏‌ی علوم اجتماعی تهران لغو امتحانات و یک هفته تجمع اعتراضی مداوم صورت گرفت. حتی اساتید دانشگاهی نیز سکوت خود را شکستند و بیش از 130 استاد طی نامه‏‌ای به رئیس جمهور خواستار لغو احکام دانشجویان شدند.

با آغاز سال تحصیلی جدید، هجوم تازه‌‏ای به فعالیت صنفی شکل گرفت. نشریاتی فرمایشی همچون «اقتصادنامه» رسما و علنا علیه فعالین صنفی دانشجویی گرای امنیتی دادند. تهدیدها و احضارهای گروهی از جانب نهادهای امنیتی و کمیته‌های انضباطی در جریان بود و حتی تماس با خانواده‏‌ها از جانب نهادهای امنیتی پی گرفته شد. اما مطالبات صنفی دانشجویی و اعتراضات به هیچ عنوان خاموش نشدند.

اعتراضات صنفی از اعتراض به اخذ شهریه اجباری برای دروس جبرانی کارشناسی ارشد گرفته تا تحصن چند روزه‌ی دانشجویان نوشیروانی بابل علیه پولی‌سازی و تبعیض جنسیتی در دانشگاه، تا تجمعات متکثر دانشجویان علامه، هنر، تهران، شیراز با تحصن سراسری معلمان علیه پولی‌سازی آموزش و بازداشت فعالین صنفی معلمی و تجمعات و کنش‌های اعتراضی متکثر در همبستگی با مقاومت کارگران هفت‌تپه علیه خصوصی‌سازی و خواست اداره‌ی شورایی و خودگردانی در جریان بوده است.

آنچه در ماه‌های اخیر و به‌ویژه در آستانه‌ی روز دانشجو روی داده‌است، تلاش بازوان دانشجویی جناح‌های حاکم در دانشگاه‌ها برای مصادره‌ی گفتمانی جریان صنفی دانشجویی بوده‌است. در تمام این سال‌‏ها که جریان صنفی استقلال خود را از دو جناح حاکم و تشکل‌‏های وابسته بدان‌‏ها اعلام کرده‌است به‌ طرق مختلف مورد حمله‏‌ی ایدئولوژیک حاکم قرار گرفته است. از تخریب صحبت علیه پولی‏‌سازی آموزش، که مسأله‌‏ای غیر سیاسی و فاقد اولویت خوانده می‏‌شد، تا انواع انگ‏‌های امنیتی، که در فضا به‌‏صورت شفاهی می‏‌پیچید و به هنگام بازداشت دانشجویان، حتی کتبی و رسمی می‌شد (نمونه: نوشته‏‌های کانال انجمن مستقل دانشجویان دانشگاه تهران و مصاحبه حمیدرضا جلایی پور در مدت بازداشت دانشجویان)، تا موضع‌گیری علیه تجمع دانشجویی، به‌‏عنوان کنشی احساسی و بی‏‌منطق. حال آن‌که در بسیاری از مواقع، این حملات به جریان صنفی، مانند آنچه در مقابل پولی‌کردن سرویس‌‏های رفت‌وآمد دانشگاه تهران اتفاق افتاد، تنها ابزار برای مقابله با حمله به زیست دانشجویان فرودست، بود. اما جریان اصلاح‏‌طلبی درون دانشگاه طی چرخشِ پسا-دی‌ماهی، به یکباره از تصاویر همان تجمعاتی که احساسی و غیر منطقی می‌‏دانست برای تبلیغ برنامه‏‌های خود استفاده کرد، عناوین برنامه‌‏ها در دوماه گذشته عمدتا متمرکز بر پولی‏‌سازی آموزش و علیه خصوصی‏‌سازی بوده‏‌اند و بارها و بارها در جلسات‏‌شان برای حفظ موضع انتقادی خود از دانشجویان بازداشتی یاد کردند. البته این رویکرد خود نشان‌دهنده هژمون‌شدن گفتمان جریان صنفی دانشجویی و شکست گفتمان‏‌های ایدئولوژیک در دانشگاه است، به‌حدی که این جریان‏ها را در محتوا و موضع مصرف کننده‌‏ی جریان صنفی دانشجویی کرده‌است. اما در واقع تاریخ معاصر سیاسی ایران همواره با حذف فیزیکی و تضعیف جریان‌های انتقادی، تصاحب و قلب گفتمان‌‏شان و اخته‏‌سازی کنش انتقادی آنها همراه بوده‌است و بدین‌‏سان از پیشروی جریان‏‌های انتقادی جلوگیری شده‌است.

آنچه در مقابل این فرآیند می‏‌تواند از جریان صنفی دانشجویی درمقابل مصادره محافظت کند، قبل از هرچیز قوت‏‌های گفتمانی این جریان است. جریان صنفی دانشجویی از ابتدا صرفا تأکید بر پولی‏‌سازی نداشته است، بلکه مستقیما اقتصاد سیاسی حاکم را که منجر به پولی‏‌سازیِ بیش از پیشِ خدمات دانشگاه شده است، مستقل از جناح‏‌ها هدف قرار داده است. همچنین طرح بحث حق زنان، اقلیت‏‌های قومی و مذهبی و دیگر حذف‌شدگان سیستم و ایستادن بر سر رفع تبعیض‌‏های متکثر با نقد کلیت واحد اقتصاد سیاسی حاکم که در پرفورمنس اعتراضی‏‌ای که دانشجویان دانشگاه تهران در روز دانشجو، سال 96 اجرا کردند، نمود یافت، مجموعه‌‏ای گفتمانی برای جریان صنفی بوجود آورده که با تمرکز بر یکی از موارد آن، بدون نقد کلیت و به‌‏صورت جناحی نمی‏‌توان هیچ راهیابی‏‌ای به کلیت گفتمانی صنفی داشت. آغاز جریان صنفی دانشجویی از انضمامی‌‏ترین مسائلی که زیست دانشجویان (به ویژه دانشجویانی با خاستگاهِ طبقاتی کارگری و فرودستی) را تهدید می‏‌کند (همچون بومی‌گزینی، سنوات، طرح کارورزی و … و تلاش پیگیرانه و مداوم برای حل این مسائل) طی این سال‏‌ها قدرتی به این جریان بخشیده و می‏‌بخشد که جریان‏‌های جناحی داخل دانشگاه (انجمن اسلامی و بسیج) فاقد آن‏‌اند و این امکان را برای جریان صنفی فراهم کرده و می‏‌کند تا هرچه بیشتر موضوع اعتراض را به سطوح عمیق‌‏تر و درعین‌حال کلی‏‌تری چون خصلت‏-ویژه‏‌ی سرمایه‏‌دارانه‏-ناسیونالیستی-مذهبی حاکمیت اقتصادی و سیاسی کنونی ببرند. جریان صنفی دانشجویی صرفا متکی به نهاد شورای صنفی نبوده و در اتحادیه شوراهای صنفی نیز همواره فعالین صنفی مستقل از نهاد شورا امکان عضویت و فعالیت داشته‌‏اند.

ایستادن جریان صنفی دانشجویی بر نقد کلیت اقتصاد سیاسی حاکم که موجب حذف و طرد سیستماتیک گروه‏‌های مختلفی می‏‌شود، می‌‏تواند این جریان را بدل به مرکز ثقلی برای پیوند میان گروه‏‌های مختلف فرودست از کارگران و معلمان تا به‌‏اصطلاح اقلیت‏‌های قومی و مذهبی و فعالین محیط زیست برای پیشروی به سمت احقاق حق‏‌شان و طرح ایجاد جامعه‏‌ای دموکراتیک سازد. هرچند در این مسیر نمی‏‌توان ضعف‏‌های درونی در سازمان‏‌یابی گسترده و دموکراتیک و قوی یا به تعبیری کار تشکیلاتی منسجم را در کنار پیشروی همه جانبه برای سرکوب این جریان (که از حکم زندان و احضار و تهدید تا تلاش برای از هم پاشاندن اتحادیه شوراهای صنفی کشوری و مصادره و ایجاد شکاف می‌‏شود) نادیده انگاشت، اما هم‌‏سرنوشتی‌‏های متأثر از عینیت‏‌های زیست اجتماعی در معرض تهدید مناسبات سرمایه‌‏دارانه، امکاناتِ بی‌‏بدیلی برای ادامه‌‏دار بودن این دورِ متأخر همبستگی کارگران و معلمان و دانشجویان با یکدیگر فراهم کرده است: اگر یک جریان زیر فشار و سرکوب است، دیگری کار را ادامه می‏‌دهد، و در این فاصله جریان دیگری فرصت می‌یابد، خود را بازسازی می‏‌کند و بار دیگر به صحنه بر‏گردد؛ زمینه‏‌ی اجتماعی مستعد اعتراض به شکلی خودگستر نیروهای جدید را به بدنه‌‏ی معترضان پیوند می‏‌زند.