نویسنده:الکس دی یانگ، سردبیر ژورنال سوسیالیستی گرنتزلوس در هلند و یکی از مدیران انستیتوی بین المللی برای پژوهش و آموزش در آمستردام.
منبع:
New Politics. Volume XV, #4. Winter 2016
مترجم: آنتروپوس
چکیده: این مقاله به خاستگاه های حزب کارگران کردستان در ترکیه و حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه می پردازد و مفاهیم کلیدی در اندیشه ی عبدالئه اوجالان و نظریه های این دو حزب را به شیوه ای انتقادی بررسی می کند. نویسنده نتیجه می گیرد که “نیروهای چپ باید همبستگی با پروژه ی روژاوا را با نگاهی انتقادی به محدودیت های آن ادغام کنند.”
محاصرهی کوبانی به دست دولت اسلامی (ISIS) توجه جهانیان را به حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه (PYD)، نیرویی پیشگام در مناطق شمالی سوریه با اکثریت کرد جلب کرد. PYD این منطقه را روژاوا مینامند- که معنای تحتاللفظیاش «سرزمین مغرب» است اما به صورت «غرب کردستان» نیز ترجمه میشود.
گفتمان PYD که حول محور واژگانی مثل دموکراسی و برابری و تأکید بر حقوق زنان میچرخد، توجه چپ جهانی را به خود معطوف کرده است. علاوه بر این، نبرد مبارزان YPG/YPJ (یگانهای مدافع خلق و یگانهای مدافع زنان) که زیرنظر PYD علیه دولت اسلامی سازماندهی شد، با همدلی گستردهای مواجه گردید.
ابتکارات متفاوتی در حمایت از «انقلاب روژاوا» به یکباره در سطح جهانی به وجود آمد. یک کارزار آلمانی که به شکل غیرپوزشطلبانهای Waffen fur Rojava (سلاح برای روژاوا) نام داشت حدود 135000 دلار جمعآوری کرد؛ سایر ابتکار عملها بر کمکهای انساندوستانه و حمایت سیاسی متمرکز بودند.
در روژاوا، PYD میگوید که در حال تحقق جامعهای دموکراتیک با حقوق برابر برای زنان است که در آن گروههای قومی و مذهبی گوناگون با یکدیگر زندگی میکنند؛ قدرت سیاسی قرار است که از خلال ساختار شوراهای خودآیین سازماندهی شود. PYD مدعی است که در روژاوا یک انقلاب منحصربهفرد، ملهم از اندیشههای عبدالله اوجالان، رهبر در حصر حزب کارگران کردستان (PKK) در حال وقوع است. اوجالان حتی پس از آنکه در سال 1999 بازداشت شد، رهبر سیاسی و «فیلسوف» جنبش باقی ماند. گام نخست برای فهم تجربهی روژاوا و نگرش چپ نسبت به آن باید بررسی ایدئولوژی اوجالان و مقایسهی ادعاهای آن با تحولات در حال وقوع باشد.1
خاستگاههای PKK
اوجالان در سال 1949 در یک خانوادهی دهقانی کرد دیده به جهان گشود. استانهای کرد ترکیه همواره فقیرترین بخشهای این کشور بودهاند که البته این وضعیت تا حدی به سبب سیاستهای نژادپرستانهی حکومتی بوده که علیه کردها تبعیض قائل شده است. صحبت به زبان کردی یک جرم محسوب میشد و استفاده از حروف x، q و w- که در الفبای کردی موجودند اما در الفبای ترکی نه- میتوانست منجر به پیگرد قانونی شود؛ حتی نشریاتی که از واژهی «کرد» استفاده میکردند، توقیف میشدند. حکومت سعی داشت تا اقلیت کرد را در اکثریت ترک ادغام کند.
اوجالان در ابتدای دههی 70 میلادی با ایجاد «جریان انقلابیون کرد» پایههای PKK را بنیان گذاشت. که جریان «انقلابیون کرد» (SK) را ایجاد کرد. این گروه اندیشهی جامعهشناس ترک، اسماعیل بشیکچی را اتخاذ کرد که می پنداشت «کردستان» یک مستعمرهی بینالمللی است که توسط ترکیه، ایران، سوریه و عراق به تصرف در آمده. هنگامی که در سال 1977 این گروه تحت عنوان PKK بازسازماندهی شد، حمایت محدودی در میان کارگران کرد به دست آورد که از نواحی روستایی با هدف کسب معاش راهی شهرها شده بودند. SK محصول چپ جدید در ترکیه بود اما تمایزات حائز اهمیتی داشت. PKK در مقایسه با سایر گروههای کرد «تنها سازمانی بود که اعضای آن تقریباً به طور خاص متعلق به پایینترین طبقات اجتماعی بودند- جوانان آواره و نیمهتحصیلکردهی روستاها و شهرهای کوچک که میدانستند سرکوبشدگی چه حس و حالی دارد و در پی کنش بودند نه فرهیختگی ایدئولوژیک».2 PKK همچنین از این نظر استثنایی بود که مبارزهی مسلحانه را تبدیل به وظیفهای مبرم کرد.
جریانات مائوئیسم و جهانسومگرایی در بین چپ ترکیه در آن زمان دست بالا را داشتند و بیانیههای اولیهی PKK به وضوح حکایت از همین تأثیرات دارد. آنها در بیانیههایشان اعلام کردند که هدف فوری انقلابی «ملی-دموکراتیک» برای یک «کردستان مستقل و دموکراتیک» است. شکل مبارزه «جنگ خلقی» مبتنی بر دهقانان به رهبری PKK بود که ادعا میشد نمایندهی طبقهی کارگر است. متحدان انقلاب «کشورهای سوسیالیست»- هرچند احزاب حاکم براتحاد شوروی و چین به عنوان «تجدیدنظرطلب» نقد میشدند- و نیز «احزاب طبقهی کارگر کشورهای سرمایهداری» و «جنبشهای آزادیخواه مردمان تحت ستم جهان» بودند. پس از انقلاب «ملی-دموکراتیک»،قرار بود مبارزه به سمت یک انقلاب سوسیالیستی پیشروی کند.3
در 1980 هنگامی که ارتش دست به کودتا زد، PKK تبدیل به قدرتمندترین حزب کرد در ترکیه شده بود. پس از کودتا، چپ ترکیه سرکوب شد و هزاران نفر بازداشت، شکنجه و کشته شدند. اوجالان از این قلعوقمع گریخت زیرا مدتی پیش از کودتا به لبنان و از آنجا به سوریه رفته بود. رژیم حافظ اسد به اوجالان اجازه داد که پایگاهی عملیاتی در سوریه ایجاد کند و PKK جنگ چریکی خود علیه حکومت ترکیه را آغاز کرد، جنگی که در میانهی دههی 90 میلادی به اوج خود رسید.
عنصری که PKK را از سازمانهای مشابه مجزا میکرد خصلت «چریکی حزب» آن بود.4 در PKK، چریکِ مبارز بودن و عضویت در حزب همپوشانی دارند؛ حتی از کادرهایی که مسئولیتهای نظامی ندارند انتظار میرود که در هر زمان برای پیوستن به چریکها آمادگی داشته باشند. به گفتهی رهبر PKK، دوران کالکان، «این فقط به خاطر ارزش نظامی نیست، بلکه مهمتر از آن معنای ایدئولوژیک و اخلاقی دارد.» کالکان با اشاره به کنگرهی 1986 حزب میگوید:
چنین چریکی به لحاظ ایدئولوژیکی گسستی کامل از نظم حاکم دارد؛ او تا حد معینی از نظام سلسلهمراتبی حکومت و قدرت میگسلد. به همین دلیل است که در کنگرهی سوم، بازسازی جدی ایدئولوژیک در مفهوم سوسیالیسم واقعاً موجود انجام گرفت؛ خط سوسیالیستی واقعاً موجود آزادی و حقوق برابر فردی، خانوادگی و خردهبورژوایی کنار گذاشته شد. چنین اقدامی همچنین پیامدهایی درون جامعه دارد و موجب تغییراتی در جهت نزدیکتر ساختن آزادی و برابری میشود. این اقدام زندگی خانوادگی فردی را نابود میکند.
دگرگون کردن شخصیتها
کالکان به چیزی اشاره میکند که تبدیل به عنصر تمایزبخش ایدئولوژی PKK و اوجالان شد: تمایل به خلق یک «انسان جدید» که خصلتنشان آن نوع معینی از شخصیت یا ذهنیت است. به گفتهی اوجالان یک «ذهنیت کردی» متافیزیکی، «ترکیب مشخصی از روان کردی» وجود دارد. اوجالان مدعی است که «بسیاری از کیفیات و خصوصیتهای منتسب به کردها و جامعهی امروزی آنها را پیشاپیش میتوان در اجتماعات عصر نوسنگی سلسلهجبال شمال قفقاز- جایی که آن را کردستان مینامیم، مشاهده کرد.»5 با وجود این، کردها به واسطهی تلاشهای حکومت ترکیه به منظور ادغام آنها و از طریق ساختارهای اجتماعی سنتی که اوجالان آن را «فئودالیسم» می نامد، از هویت «راستین» خود بیگانه شدهاند.
انتظار میرفت که اعضای PKK با نقادی و خودانتقادی و سختکوشی، خویش را از اندیشهها و نگرشهایی که در «زندگی قدیمیشان» آموخته بودند، رها سازند و خود را در قالب «انسانهای نوین» دگرگون سازند. ژورنال حزب، Serxwebûn ، اینگونه مینویسد:
انسان نوین الکل نمینوشد، دست به قمار نمیزند، هرگز در مورد لذت یا آسایش شخصی خود نمیاندیشد و هوسبازی نمیکند؛ کسانی که ]در گذشته[ در این قبیل فعالیتها افراط میکردند، به محض آنکه در میان انسانهای نوین قرار بگیرند با برندگی چاقو تمام این عادات را از خود می زداید. ذهنیت و فلسفهی انسان نوین، شیوهای که نشست و برخاست میکند، لحن، اگو، خُلق و واکنشها [tepki]ی او تنها به خودش تعلق دارند. مبنای تمام این چیزها عشق او به انقلاب، آزادی، وطن و سوسیالیسم است، عشقی که بهسان یک صخره سخت و استوار است. کاربست سوسیالیسم علمی در واقعیت کشور ما موجب خلق انسان نوین میشود.6
اوجالان پیشتر در 1993 ادعا کرده بود که منظور PKK در هنگام بحث از «سوسیالیسم علمی» اشاره به مارکسیسم نبود بلکه ارجاع به ایدئولوژی خاص خود سازمان بود که از « منافع دولتها، ملت و طبقات فراتر می رود.»7 مفهوم دگرگون کردن ذهنیت افراد جایگاهی مرکزی در برداشت PKK از سوسیالیسم یافت و ایدههای مارکسیستی طبقات و انقلاب نیز با اصطلاحاتی مانند «انسانیسازی»، «اجتماعیسازی» و «شخصیت رهایییافته» جایگزین شد.
نظر PKK در باب رهایی زنان ارتباط تنگاتنگی با هدف دگرگون کردن افراد دارد. کردار متمایز PKK در باب رهایی زنان در نیمه دوم دههی 90 میلادی ساخته و پرداخته شد، هنگامی که مشارکت زنان در جنبش کرد، هم به مثابه سیاستمداران و هم مبارزان، افزایش پیدا کرد.8 ایدههای PKK دربارهی رهایی زنان شدیداً تحت تأثیر اسطورهی یک گذشتهی پیشاتاریخی مادرسالارانه قرار گرفته، زمانی که «زن یک الههی آفرینشگر بود.»9 با پدیداری جامعهی طبقاتی، ستم بر زنان آغازید. این انگارههاآشکارا از منشاء خانواده مالکیت خصوصی و دولت انگلس رونویسی شدهاند.
اما تفاوت مهم بین نظریهی ستم بر زنان نزد PKK و نظریهی انگلس این است که PKK عوامل اجتماعی-اقتصادی را نادیده میگیرد. انگلس استدلال می کرد که با ظهور طبقات اجتماعی تقسیم کاری به وجود آمد که کار زنان داد و بنابراین منزلت اجتماعیشان را به جایگاهی ثانویه تنزل داد. اوجالان در عوض بر مسائلی همچون «ذهنیت» (یکی از کلیدواژهی ایدئولوژی او) و «شخصیت» تاکید می کند؛ گفته میشود که ستم بر زنان محصول نگرشهای نسلاندرنسل منتقلشده از طریق خانواده است که زنان آنها را درونی کردهاند. چنین نگرشهای پدرسالارانهای به واسطهی منع زنان از حیات اجتماعی و کنترل مردان بر بدن، رفتار و سکسوالیتهی زنان، موجب ستم بر آنها میشود؛ در نتیجه این تفسیر نقش عوامل اجتماعی-اقتصادی را نادیده می گیرد.10
در جنگ چریکی، یگانهای مستقل زنان و بعدترارتش مستقل زنان تشکیل شد. زمانی که جنبش کرد سوریه دست به سازماندهی YPJ زد، همین شیوه را اتخاذ کرد. انگیزه این بود که چنین اقدامی زنان را از چنگ تبعیض جنسی رفقای مردشان رها می سازد و آنها را وادار به گسستن از انگارههای سنتی می کند که زن را فرمان بردار و نوکرصفت تلقی می کند. در تشکیلات PKK و PYD، یک سهمیهی جنسیتی اجباری در کار است. 40 درصد از رهبری باید زن باشند و هر سمت اجرایی به عهده ی یک مرد و یک زن گذاشته می شود.
تفکر PKK به شدت ذاتگرایانه است. نه تنها زنان و طبیعت اغلب یکسان پنداشته میشوند، بلکه تصور بر این است که زنان فی نفسه خصوصیات معینی مثل همدلی، نفرت از خشونت و نزدیکی به طبیعت دارند. گفتمان PKK در باب رهایی زنان، مقولهی زنان را، که غالباً به مثابهی یک کل یکدست تلقی میکند، به منزلهی چیزی در نظر میگیرد که تفاوتهای سیاسی را زایل میسازد. همانگونه که سازمان زنان PKK اعلام کرده، «ایدئولوژی رهایی زنان بدیلی برای تمام جهانبینیهای تاکنون موجودِ چپ و راست است.»11 امروزه زن فی نفسه همانا پیشگام مبارزه برای رهایی قلمداد میشود.
در دههی 90 میلادی، مضامین مبارزهی طبقاتی و ساختار طبقاتی عمدتاً از ایدئولوژی PKK کنار گذاشته شد. به موازات دور شدن از این ایده ی استالینیستی که سوسیالیسم را برابر با دولتی حزبی و صاحب ابزار تولید می داند و گذار به ایدهی خلق یک «انسان نوین»، برداشت PKK از سوسیالیسم بیشتر انتزاعی و به شکل فزایندهای در افق آینده محو شد. «تمدن دموکراتیک» جایگزین کردستان سوسیالیست مستقل به عنوان هدف جنبش PKK شد. یوست یونگردن کارشناس PKK «تمدن دموکراتیک» را به منزلهی اصطلاحی جامع برای سه پروژهی درهمتنیده توصیف میکند: جمهوری دموکراتیک، خودآیینی دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک.12 جمهوری دموکراتیک مستلزم اصلاح دولت ترکیه به منظور به رسمیت شناختن اقلیتها، بهویژه کردها در میان جمعیت این کشور و جداسازی شهروندی از قومیت ترک است- به همین نحو، PYD عنوان میکند که حکومت سوریه باید از ایدئولوژی پانعربی حزب بعث صرفنظر کند.
خودآیینی دموکراتیک مفهومی برگرفته از موری بوکچین (1921-2006)، سوسیالیست لیبرتارین آمریکایی است و اشاره به ترکیبی از جنبشهای اجتماعی و شرکتهای تعاونی دارد که میتوانند پیشنمایی از یک جامعهی برابریخواه در آینده باشند. بوکچین در زمان پایان جنگ جهانی دوم یک تروتسکیست بود و مانند سایر تروتسکیستها انتظار مشاهدهی موجی از انقلابهای اجتماعی طبقهی کارگر را میکشید. هنگامی که این انقلابها به وقوع نپیوستند، و جنبش تروتسکیستی کوچک و منزوی باقی ماند، بوکچین دست به بازنگری اندیشههایش زد.
بوکچین از مارکسیسم دست کشید، مارکسیسمی که از نظر او مرتکب اشتباهی بنیادی شده بود چون طبقهی کارگر را سوژهی انقلابی تلقی میکرد. PKK نیز هیچگاه خودرها سازی طبقهی کارگر را به عنوان راهنمای مسیری به سمت سوسیالیسم قلمداد نکرد. PKK در روزهای نخستش بیشتر به طبقهی کارگر شک داشت چرا که آن را در مقایسه با دهقانان، برخوردار از امتیازاتی میدانست و در شهرها آن را در ارتباط تنگاتنگ با دولت ترکیه می دید. در اوایل دهه 90، اوجالان اعلام کرد که اختلافهای طبقاتی چشمگیری در جامعهی کرد وجود ندارد.13 خط تمایزبخش اصلی بین «دشمنیاران[1]» و «میهنپرستان» بود نه بین سرمایهداران و کارگران.
به زعم بوکچین، نقطه ضعف سرمایهداری تضاد کار-سرمایه نیست، بلکه تضاد سرمایه-بومشناسی است. سرمایه، که به شکل پایانناپذیری انباشت میشود، نابودگر محیطزیست است. مبارزه برای نجات زیستبوم خصلتی ضدّسرمایهداری مییابد و میتواند تمام کسانی که زندگی خود را به واسطهی زوال محیطزیست طبیعی در خطر میبینند و کسانی که علیه بیگانگیشان از آن طبیعت مبارزه میکنند، متحد نماید. اگرچه PKK امروزه هم بومشناسی را مسئلهای مهم در نظر میگیرد، برای آنها بومشناسی به اندازهای که نزد بوکچین اهمیت داشت مرکز توجه نیست.
از نظر اوجالان، تضادی که مبارزات رهاییبخش را به پیش میبرد تضاد بین هویتهای تحت ستم و دولت است. از منظر او باعث و بانی سرکوب هویتهای معین همانا سیاستهای دولتی است که از انکشاف تمدن جدید عقب مانده اند، انکشافی که به سبب پیشرفت تکنولوژیک اجتنابناپذیر است.14 هدف، وادار ساختن دولت به پذیرش تحقق بالقوگی دموکراتیکی است که پیشاپیش وجود دارد. برای این هدف، ساختارهای «خودآیینی دموکراتیک» قرار است که به شکل متقاطع در مرزهای کشوری موجود و درون دولت-ملتهای حاضر بنا گذاشته شوند. این ساختارها مبتنی بر به رسمیت شناختن و نمایندگی هویتهای مختلف مانند گروههای قومی، زنان یا کارگران است. در کردستان ترکیه، این ساختارها اغلب با ساختار شهرداریها، جایی که احزاب قانونی کرد انتخاب شدهاند، درهمتنیدهاند.
ساختارهای خودآیینی دموکراتیک باید از پایین به بالا، در نظامی از «کنفدرالیسم دموکراتیک» همبسته شوند. اوجالان این را «الگوی هرمی سازماندهی» توصیف میکند. «در این الگو اجتماعاتی در کارند که مشورت، بحث و تصمیمگیری میکنند. از پایین به بالا نمایندگان منتخب به نوعی از یک پیکرهی هماهنگکنندهی باز شکل میدهند. آنها به مدت یک سال نمایندگان منتخب مردم خواهند بود.»15
اکنون ایدئولوژی PKK تلاش برای تشکیل دولتهای جدید را مردود می شمارد و آن ها را اساسا سرکوبگر می داند. ریشه های نقد کنونی PKK بر چنین دولتهایی را میتوان پیشاپیش در تاریخ اولیهی آن یافت. PKK از ابتدای تاسیس خود اتحاد شوروی و انترناسیونال کمونیستی اوایل دههی 1920 را به سبب حمایت همراه با انتقادشان از ناسیونالیسم کمالیستی به نقد کشیده بود. به علاوه، از نظرگاه PKK، رهبری شوروی امنیت ملی اتحاد شوروی را به اصول انترناسیونالیستی و ضدّ امپریالیستی ترجیح میداد. نقد استیلای مصلحت دولت شوروی به دولت-ملتهایی از قبیل آن تعمیم داده شد. دلیل دیگر برای کنار گذاشتن پروژه ی دولت-ملت کرد، خصلت چند جنبه ای جمعیت کرد بود. برای مثال، در بخشهایی از کردستان ترکیه، هویتها در راستای شاخه های فرقه ای تکامل یافته بودند. در شرق آناتولیا، PKK با این واقعیت مسلّم روبهرو شد که بسیاری از مردم خود را علوی[2] می دانستند و نه کرد.16 برای ایجاد یک دولت-ملت متحد از دل این ناهمسانی نیاز به ادغامی فرهنگی خواهد بود، چیزی که PKK با آن مخالفت می ورزید.
اوجالان مدعی است که مبارزهی PKK صرفا جدیدترین شورش کردی علیه قدرت دولت مرکزی است. در یک نمونهی بارز از رویکرد شرق شناسانه نسبت به خود، کردها مردمانی فاقد تاریخ تصویر میشوند که از زمان سومریها (هزارهی چهارم پیش از میلاد) علیه قدرت دولت شوریدهاند و در تمام این مدت «ذاتاً» یکسان باقی ماندهاند. «گناه نخستینی» که موجب ستم بر کردها شد شکلگیری دولت فی نفسه بود که کردها در برابر آن سعی کردند فرهنگ آزاد «طبیعی» خود را حفظ کنند. اوجالان هدف خود را «باززایی» جامعهای آرمانی میداند که ظاهراً در طول دوران نوسنگی در جایی که اکنون کردستان قلمداد میشود، وجود داشته است. وجوه مثبت این گذشتهی اساطیری- یعنی نقشی مرکزی برای زنان در جامعه، یک هویت «ناب» کردی، برابریخواهی اجتماعی- که در شکل مدرن بازگردند.
اوجالان موافق براندازی دولت های موجود نیست. در عوض، این حکومتها باید در مرحله ای با ساختارهای کنفدرالیسم دموکراتیک جایگزین شوند. نقد اوجالان از دولت های موجود تا حدی مبهم است چون دموکراسی مورد ستایش او اغلب با دولتهای سرمایهداری پارلمانی غرب یکسان پنداشته میشود. برای مثال، اوجالان میگوید که در کشورهای اروپایی یک «دموکراسی قاطع» انکشاف پیدا کرد و منجر به «تفوق غرب» شد. «تمدن غرب به همین معنا میتواند تمدن دموکراتیک نامیده میشود.»17 و در 2011 چنین گفت: «در اصل، نظام دموکراتیک غربی- که از طریق فداکاریهای عظیم بنیان یافته است- حاوی هر آنچه است که برای حل مسائل اجتماعی به آن نیاز داریم.»18 «اروپا، مهد ]دموکراسی[، به سبب جنگهای قرن بیستمی، ناسیونالیسم را پشتسر گذاشته و نظامی سیاسی را ایجاد کرده که وفادار به معیارهای دموکراتیک است. این نظام دموکراتیک پیشاپیش مزایای خود را بر سایر نظامها – ازجمله سوسیالیسم واقعی- اثبات کرده و اینک تنها نظام قابل قبول در سراسر جهان است.»19
طبقه و اقتصاد در روژاوا
توسعه ی سرمایهداری چندان در روژاوا وقوع نیافته است. روژاوا عمدتاً منطقهای کشاورزی با یک طبقهی کارگر مدرن کوچک است. اما روژاوا بسیار مولد است و در سوریهی بعثی با یک مستعمرهی داخلی مقایسه میشد. این منطقه مواد خامی مثل گندم و نفت را تولید میکرد که در جایی دیگر فرآوری میشدند.20 اوجالان اوضاع اجتماعی-اقتصادی در روژاوا را از یک سو با واحدهای اقتصادی کوچک و مبتنی بر خانواده، و از سویی دیگر با اقتصاد دولتی توصیف میکرد.21
دیدگاه اوجالان در باب بدیل اجتماعی-اقتصادی در برابر چنین شرایطی را میتوان دیدگاهی سوسیال-دموکرات وصف کرد: «به نظر من، عدالت نیازمند آن است که کار خلاق با توجه به سهم آن در کل محصول دستمزد بگیرد. دستمزد کار خلاق، که سهمی در مولد بودن جامعه دارد، باید به نسبت سایر فعالیتهای خلاقانه باشد. تأمین اشتغال برای هر فرد یک وظیفهی عمومی کلی خواهد بود. همه باید بتوانند در نظام درمانی، آموزش، ورزش و هنر بر حسب تواناییها و نیازهایشان مشارکت داشته باشند.»22
طرحهای اقتصادی نسبتاً مبهم PYD برای روژاوا را نیز میتوان سوسیال دموکرات نامید. هدف، اقتصادی مختلط با خدمات اجتماعی قدرتمند است. بنا بر «قرارداد اجتماعی» روژاوا، مالکیت منابع طبیعی و زمین متعلق به مردم است و بهرهکشی از آنها باید تحت نظارت قانون باشد. در عین حال، این قرارداد اجتماعی از مالکیت خصوصی محافظت میکند و تصریح میکند که هیچچیز نباید غصب شود. حدود 20 درصد از زمینها در روژاوا در اختیار زمینداران است و مالکیت آنها توسط قرارداد اجتماعی پاس داشته میشود. مزرعههای پیشتر تحت مالکیت دولت در میان خانوادههای فقیر توزیع شدهاند. شکلگیری تعاونی هااز جانب Tev-Dem (یا جنبش برای جامعهای دموکراتیک) ترویج میشود که ساختار حاکم بر روژاواست. در دورهای بلندمدتتر، قرار است که تعاونی ها تبدیل به شکل مسلط بنگاهها شوند.
PYD از روژاوا به عنوان یک تجربهی نوین یاد میکند، نوع جدیدی از انقلاب که مبتنی بر آموزههای برگرفته از شکست جنبشهای پیشین است. در باب گزینهی عدم سلب مالکیت هم همین حکم صادق است، یعنی خودداری از بهکارگیری قدرت به منظور اجتناب از اقتدارگرایی که کوششهای پیشین برای ایجاد سوسیالیسم را معیوب کرده است. گفته میشود که امتناع PYD از بیرون راندن کامل سربازان دولت سوریه از روژاوا و نپیوستن به خیزش علیه اسد، مبتنی بر همین امتناع از بهکارگیری زور است. با وجود این، خیزش علیه دولت سوریه بود که به جنبش کرد این بخت را داد تا روژاوا را به وجود آورد چون رژیم اسد تصمیم گرفت تا بر مبارزه با شورشیان تمرکز کند.
ما باید دقت داشته باشیم که ایدههای اروپامدار انقلاب سوسیالیستی را به روژاوا فرافکنی نکنیم. اما در غیاب یک طبقهی کارگر که در مبارزه برای خودرهاسازی اش بتواند نیروی محرکهی تغییر اجتماعی باشد، به وضوح این خود PYD است که نقش تعیینکننده را ایفا میکند. خودسازماندهی خودآیین پیش از آنکه به وسیلهی دو قطب ضدّانقلابی رژیم اسد و جهادیسم سلفی عمدتاً زدوده شود، عنصری مهم در انقلاب سوریه بود، همانطور که از ساختارهای خود انگیخته ی توده ای پیداست که در نخستین مرحلهی انقلاب از دل سوریه سر بر آوردند. اما شوراها در روژاوا، ابتکار عمل یک نیروی سیاسی بوده اند و نه ابتکار عمل از پایین به بالا و خودآیین. PYD نیروی مسلط در Tev-Dem )جنبش برای جامعهای دموکراتیک( است. نیروهای مسلح در روژاوا (YPG، YPJ و نیروهای امنیتی یا Asayiş) با ایدئولوژی PYD آموزش دیدهاند و با اوجالان همپیمان شدهاند.
پایداری روژاوا در برابر حملات داعش بدون شک برای چپ یک پیروزی است. جنبش کرد لایق همبستگی عملی در مبارزهاش برای تعیین سرنوشت خود و مهمتر از آن، بدین دلیل است که مردم روژاوا در حال تلاش در جهت ساخت بدیلی ترقی خواه اند.
نیروهای چپ باید همبستگی با پروژهی روژاوا را با نگاهی انتقادی به محدودیتهای آن کنند. شاید روژاوا بتواند این سوال را مطرح کند که چگونه میتوان بر سرمایهداری غلبه کرد، اما پاسخ به این پرسش تنها در بستر گستردهتر در منطقه، با همکاری سایر نیروها، امکانپذیر است.
با توجه به تنشهای بین جنبش کرد و بسیاری از اعراب در سوریه و خارج از آن، این چشم انداز بیش از پیش دشوار میشود. نقش تعیینکنندهی PYD در روژاوا و امتناع آن از بیرون راندن سربازان دولت سوریه به طور کامل و نپیوستن به خیزش علیه اسد منجر به این اتهامات شده که PYD با دیکتاتوری «همدستی» میکند. گروههای شورشی متفاوت عرب، و همچنین برخی از دیگر گروههای کرد سوری، روژاوا را به عنوا «دیکتاتوری PYD» توصیف می کنند.
زمانی که گزارشهایی از نقض حقوق بشر وجود دارند، نخستین واکنش باید حاکی از دغدغهای جدی باشد. عفو بینالملل با گزارشهایی در اینباره که یگانهای YPG غیرنظامیان عرب را بیرون راندهاند، این زنگ خطر را به صدا در آورده است.23 یکی از دو رئیسجمهور PYD، صالح مسلم اعتراف کرده که مبارزان YPG در ماه جولای 2014 «به اشتباه» بر روی گروهی از تظاهراتکنندگان در Amudeآتش گشودند.24 دیدهبان حقوق بشر نیز به نحوی انتقادی از قلعوقمع اعتراضات در روژاوا گزارش داده.25 اظهار ضمنی اینکه انتقاد بخشی از برنامههای دشمن است-برای نمونه، گفتهی فرماندهی کل YPG مبنی بر اینکه زمانبندی گزارش عفو بینالملل «مشکوک» است، «در زمانی که ما داریم خود را برای جنگی بزرگ علیه دولت اسلامی آماده میکنیم»-چندان متقاعدکننده نیست.26
اتهاماتی از این دست در کنار موضع PYD نسبت به مداخلات امپریالیستی، خطر وخامت بیشتر روابط بین کردها و اعراب را ایجاد میکند. همکاری بین YPG و نیروهای ائتلاف و پیشنهاد آن برای همکاری با روسیه، که هدف بیشتر بمبارانهای آن داعش نیست، ممکن است در مبارزه برای بقا قابل درک باشد، اما چپ نباید چشمش را به روی پیامدهای همدستی با قدرتهای امپریالیست ببندد.
در میان نیروهای چپ غربی، «همبستگی» اغلب به معنای ایجاد حمایت و همدلی برای جنبشها در جنوب جهان بوده است، رویاها و امیدهای چپگرایان غرب به تجارب دوردست این جنبش ها نسبت داده شده که به صورتی رمانتیک ارائه شده اند. سرخوردگی و نابودی پیوندها تقریباً گریزناپذیر شده است. جدی گرفتن این گفتهی تکراری که چپ باید از تجارب بینالمللی درس بگیرد بدین معناست که چپ باید چنین تحولاتی را با پیچیدگی و تناقضاتشان درک کند.
زمستان 2016
پانویس ها
- بخشی از این مقاله مبتنی بر مطلب تفصیلیتری است به نام «از پیلهی استالینیستی تا پروانهی آزادیخواه؟ تحول ایدئولوژی PKK.»
- مارتین ون برونسن، «بین جنگ چریکی و کشتار سیاسی: حزب کارگران کردستان»، Middle East Report (شماره 153، جولای-آگوست 1988)، 40-42، 44، 46، 50.
- PKK، (Koln:1984).
- Nikolas Brauns and Brigitte Kiechle, PKK. Perspektiven des kurdischen Freiheitkampfe Zwischen Selbsbestimmung, Eu und Isalam (Stuttgart: 2010), 57.
- Abdullah Ocalan, Prison Writings. The PKK and the Kurdish question in the 21st century (London 2011), 21,42.
- Olivier Grojean, ‘The production of the new man within the PKK’, European Journal of Turkish Studies (2012), 4.
- Brauns & Kiechle, PKK, 77.
- Handan Caglayan, “From Kawa the Blacksmith to Ishtar the Goddess: Gender Constructions in Ideological-Political Discourses of the Kurdish Movement in Post-1980 Turkey,” European Journal of Turkish Studies (No. 14, 2012),2.
- Abdullah Ocalan, “Jineoloji als Wissenschaft der Frau,” Einleitende Worte der Herausgeberin.
- Caglayan, “From Kawa the Blacksmith to Ishtar the Goddess,” 2.
- Brauns & Kiechle, PKK, 247.
- Ahmet Hamdi Akkaya and Joost Jongerden, “Reassembling the political: the PKK and the project of radical democracy,” European Journal of Turkish Studies (2012), 6.
- Brauns & Kiechle, PKK, 82.
- Abdullah Ocalan, The third domain. Reconstructing liberation. Extracts from the submissions to the ECHR (London: 2003), 54, 56.
- Abdullah Ocalan. The Declaration of Democratic Confederalism (2005).
- آیشهگول آیدین و جم امرنس، نواحی شورش. شورشهای کردی و دولت ترکیه (Ithaca: 2015)، 40. علویسم شاخهای از اسلام شیعی است در حالی که دولت ترکیه طرفدار نوعی اسلام سنی است. علویسم را نباید با علویه، شاخهای دیگر از اسلام شیعی اشتباه گرفت.
- Abdullah Ocalan, Declaration to the Democratic Solution of the Kurdish Question (London: 1999), 59.
- Abdullah Ocalan, Prison Writings, 71.
- Ocalan, Prison Writings, 91.
- Ismail Kupeli (ed.), Kampf um Kobane. Kampf um die Zukunft des Nahen Ostens (Munster: 2015), 34.
- Quoted in RSL 252.
- Ocalan, Prison Writings, 60.
- Amnesty International, “We had nowhere to go”: Forced displacement and demolitions in Northern Syria (London: 2015).
- Thomas Schmidinger, Krieg und Revolution in Syrisch-Kurdistan. Analysen und Stimmen aus Rojava (Vienna: 2014), 186.
- Human Rights Watch, “Under Kurdish Rule: Abuses in PYD-run Enclaves of Syria” (2014).
- Mutlu Civiroglu Kimdir, YPD General Commander Hemo on Syrian Democratic Force, US Weapons & Amnesty Raport.
کتابشناسی
- Akkaya, Ahmet Hamdi and Joost Jongerden, “Reassembling the political: the PKK and the project of radical democracy,” European Journal of Turkish Studies (2012).
- Amnesty International, “We had nowhere to go”: Forced displacement and demolitions in Northern Syria (London: 2015).
- Aydin, Aysegul and Cem Emrence, Zones of rebellion. Kurdish insurgents and the Turkish state (Ithaca: 2015).
- Çağlayan, Handan, “From Kawa the Blacksmith to Ishtar the Goddess: Gender Constructions in Ideological-Political Discourses of the Kurdish Movement in Post-1980 Turkey,” European Journal of Turkish Studies 14 (2012).
- Brauns, Nikolas and Brigitte Kiechle, PKK. Perspektiven des kurdischen Freiheitkampfes: Zwischen Selbsbestimmung, EU und Islam (Stuttgart: 2010).
- Bruinessen, Martin van, “Between guerrilla war and political murder: the Workers’ Party of Kurdistan,” Middle East Report (no. 153, July – August 1988), 40-42+44-46+50.
- Flach, Anja, Ercan Ayboĝo, and Michael Knapp, Revolution in Rojava. Frauenbewegung und Kommunalismus zwischen Krieg und Embargo (Hamburg: 2015).
- Human Rights Watch, Under Kurdish Rule. Abuses in PYD-run Enclaves of Syria, 2014.
- Grojean, Olivier, “The production of the new man with in the PKK,” European Journal of Turkish Studies (2012).
- Kimdir, Mutlu Çiviroğlu, “YPG General Commander Hemo on Syrian Democratic Force, US Weapons & Amnesty Report.”
- Küpeli, Ismail (ed.), Kampf um Kobanê. Kampf um die Zukunft des Nahen Ostens (Műnster: 2015).
- Öcalan, Abdullah, The Declaration of Democratic Confederalism (2005).
- Öcalan, Abdullah, Declaration on the Democratic Solution of the Kurdish Question (London: 1999).
- Öcalan, Abdullah, The third domain. Reconstructing liberation. Extracts from the submissions to the ECHR (London: 2003).
- Öcalan, Abdullah, Prison Writings. The PKK and the Kurdish question in the 21st century (London: 2011).
- PKK, Programm (Köln: 1984).
- Schmidinger, Thomas, Krieg und Revolution in Syrisch-Kurdistan. Analysen und Stimmen aus Rojava (Vienna: 2014).