لیلا الشامی، نویسنده کتاب “کشوری که می سوزد” (Burning Country) و همکار سازمانهای چپی حقوق بشری در سوریه و خاورمیانه  است . این مصاحبه را فعال ضد جنگ روسی،   گابریل لوی در ۲۹ نوامبر (قبل از سقوط حلب به دست نیروهای دولت سوریه) با او انجام داده است. ایلیا ماتیف دیگر فعال چپ روسی نیز در این گفتگو شرکت دارد. این مصاحبه  وضعیت اجتماعی و ژئوپلیتیکی  بحران حلب را روشن می کند  و  همچنین بخشی از گفتگوهای بین فعالان ضدجنگ در روسیه و فعالان سوری است که در تارنمای Open Left   منتشر خواهند شد.   همچنین رجوع کنید به معرفی کتاب لیلا الشامی در تارنمای اتحاد سوسیالیست های سوری و ایرانی https://allianceofmesocialists.org/lessons-syrian-revolution-iranians-review-essay/

17 دسامبر 2016

مترجم:  پویان دریابان

منبع:  اخبار روز

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=77226

منبع انگلیسی

 LeftEast

http://www.criticatac.ro/lefteast/interview-with-leila-al-shami-for-open-left/

گابریل لوی: وضعیت در حال حاضر چیست؟

لیلا الشامی: وضعیت در حلب به شدت بحرانی است و صداهایی که از آن جا به گوش می‌رسد تنها نشانگر وحشت و ترس عظیمی در منطقه تحت کنترل شورشیان است. مردم از ماه اگوست قبل در حلب به دام افتاده اند. ده ها هزار نفر در محاصره اند و راهی برای تامین مایحتاج و نیز خروج از آنجا ندارند. آنها عملا در یک زندان بزرگ قرار گرفته اند و در معرض بمبارانها و حملات هوایی سنگین قرار دارند. سوخت در حال اتمام است و آبی موجود نیست. ساختار دفاع مدنی مورد هدف قرار گرفته است. مردم از گاری برای حمل مجروحان به بیمارستان ها استفاده می‌کنند. تلفات غیرنظامیان بسیار بالاست.
صدها نفر از مردم سعی می‌کنند که به مناطق تحت کنترل رژیم یا YPG (یگانهای مدافع خلق تحت امر حزب اتحاد دمکراتیک کرد) بروند. البته بسیاری از مردم از ترک حلب ترس دارند. گزارش های تایید نشده ای از دستگیری و اعدام توسط نیروهای رژیم وجود دارد. مهم است هنگامی که به اوضاع حلب نگاه می‌کنیم آگاه باشیم که ارتش سوریه تنها یک نقش پشتیبانی کننده در این کشتار را به عهده دارد. پیشروی اصلی توسط شبه نظامیان شیعی که به ایران پاسخگو هستند انجام می‌شود و بمبارانهای هوایی نیز به وسیله نیروی هوایی روسیه و سوریه صورت می گیرد.
روسیه این کشتار را به این صورت توجیه می‌کند که وی در حال بمباران داعش و گروه های دیگر نظیر جبهه فتح الشام، که قبلا جبهه النصره نامیده می‌شد، می باشد. اما داعش در حلب شرقی حضور ندارد، و النصره حضوری جزیی دارد و قطعا شهر در کنترل این گروه نیست. مدافعان اصلی شهر سربازان ارتش آزاد و نیز شهروندان هستند که اکنون به هدف حملات تبدیل شده اند. کاملا مشخص است که این حمام خون و این کشتار مردم تنها به تشدید افراطی گری منجر خواهد شد. مردم حلب آزادی از دیکتاتوری را می خواستند و اکنون به این خاطر سرکوب می‌شوند. در ظرف روزهای اخیر پیشروی های عمده ای از سوی رژیم انجام شد، و رژیم اکنون کنترل یک سوم مناطق شورشیان را به دست گرفته است و به نظر می‌رسد که حلب در حال سقوط است.

ایلیا ماتیف: وقتی می گویید که بمبارانها بیمارستانها و اماکن غیرنظامی را هدف قرار می‌دهد منظورتان این است که هواپیماهای روسی نیز این کار را می‌کنند؟

لیلا الشامی: بله. روسیه به طور سیستماتیک بیمارستانها و زیرساختهای غیرنظامی را مورد هدف قرار داده است. نه فقط در این روزهای تشدید درگیری بلکه از زمان شروع دخالت خود. هیچ بیمارستانی در شرق حلب مطلقا دایر نیست. تنها پریروز آخرین بیمارستان کودکان نابود شد. تنها مراکز پزشکی در حال فعالیت درمانگاههای کوچک هستند که در وضعیت کاملا ناامید کننده ای قرار دارند. مواد و لوازم در این مراکز در حال اتمام و پزشکان تحت فشار طاقت فرسا برای پاسخگویی به نیازها در محل هستند.

گابریل لوی: لطفا بیشتر درباره ادعاهای روسیه مبنی بر این که وی در حال نبرد با داعش و گروههای تروریستی است صحبت کن. می دانم که مطالب مکررا از طریق سازمان ملل به سمع دولت روسیه می‌رسد. آیا چیز بیشتری درباره پاسخ آنها به این ادعا که بمبها در حال اصابت به بیمارستانها و شهروندان است می دانید؟

لیلا الشامی: روسیه به طور مکرر این گزارشهای رسانه ها را تکذیب کرده‌است. اما این اتفاقات، این جنایات جنگی به خوبی مستند شده است نه تنها توسط سوریها بلکه توسط سازمانهای حقوق بشری بین‌المللی.

گابریل لوی: ممکن است پاسخ به این سوال سخت باشد اما آیا می توانی چیزی بیشتری به ما درباره آن چه در روزها و هفته های آینده در حلب خواهد گذشت بگویی؟

لیلا الشامی: دشوار بتوان گفت. منظورم آن است که کشتار ادامه خواهد یافت. آن چه وحشتناک است آن است که شبه نظامیان شیعه در حال ورود به منطقه هستند تا قتل عامی از شهروندان و مخالفان باقی مانده انجام دهند. کانون توجه اکنون بر شرایط دشوار حلب است اما باید بدانیم که مناطق حومه دمشق نیز در حال سقوط هستند. این مناطق نیز هدف بمبارانهای وحشیانه هستند. بیش از یک میلیون نفر از مردم در سوریه در محاصره زندگی می‌کنند. بعضی از این مناطق پیرامون دمشق و حمص به کلی از سکنه پاک شده اند. شرایط در تمام کشور بحرانی است.

گابریل لوی: آیا پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا باعث این تغییرات شد؟

لیلا الشامی: دشوار است که فهمید ترامپ دقیقا به دنبال چیست. من فکر می‌کنم او غیرقابل پیش‌بینی است. ما تصور روشنی درباره سیاست خارجی وی نداریم. اما آن چه میدانیم آن است که او قطعا ستایشگر پوتین است و با وی برای نابودی داعش همکاری خواهد کرد. طبق گزارشها کشتار در حلب با انتخاب ترامپ و مکالمه تلفنی بین ترامپ و پوتین شروع شد. ما نمی دانیم که آیا ترامپ به پوتین چراغ سبز نشان داد یا نه اما پوتین مطمئنا آگاه بود که ترامپ دخالتی نخواهد کرد. ترامپ سیاست انفرادگرایانه اوباما را ادامه خواهد داد. من فکر می‌کنم که او اسد را در قدرت نگه خواهد داشت. او به وضوح آدمهای با مشت آهنین و دیکتاتورهایی نظیر سیسی و اردوغان را ستایش می‌کند. او شدیدا بی توجه به حقوق بشر است و به مسائل امنیتی و محافظت از امریکا معطوف است. البته، پیروزی اسد به معنای بدبختی بیشتر برای سوریها و تشدید افراطی گری است. این بدان معناست که پناهندگان باز نخواهند گشت و زندانیان همچنان در زندانها خواهد ماند.
اکنون ستمگران در همه جهان می دانند که می توانند با قتل عام قدرت خود را حفظ کنند. اثر آن چه در سوریه می گذرد در تمام دنیا دیده خواهد شد. ما برگزیت را دیدیم، ما انتخاب ترامپ را دیدیم، ما برآمد راست افراطی را در اروپا دیدیم. به این ترتیب من فکر می‌کنم که در دوران وحشتناکی هستیم، و چپ در گیجی تمام است و قادر به پاسخگویی نیست.

گابریل لوی: من در بحث چپها انگلستان شرکت کرده ام و هنگامی که بحث منطقه پرواز ممنوع پیش می‌آید مردم – ایضا چپها که قبلا علیه جنگ خلیج و دخالت قدرتهای غربی در عراق اعتراض کرده بودند – احساس می‌کنند که پشتیبانی از فراخوانی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع آسان نیست. در یکی از مقالات اخیرت تو وارد این بحث شدی، و به نظر من به شیوه ای اقناعی گفتی که موضوع در واقع ایجاد منطقه پرواز ممنوع توسط قدرتهای غربی نیست بلکه موضوع درخواست مکرر ارتش آزاد سوریه، جدا از این که چه درباره آنها فکر می‌کنیم، به مسلح شدن به سلاحهای ضدهوایی است. درخواستی که محقق نشد. می توانی این موضوع را بیشتر باز کنی؟

لیلا الشامی: مطمئنا. من فکر می‌کنم بخشهایی از چپ، با منحرف کردن بحث به این صورت که موضوع حمایت یا رد کردن دخالت است، به شدت به انقلاب سوریه ضربه زده اند. فراخوان منطقه پرواز ممنوع فراخوانی برای محافظت از شهروندان بود و از سوی بخش بزرگی از جوامع مدنی سوریه ابراز شد. این تنها فراخوان مطرح شده نبود. و این تنها گزینه نبود. اخیرا، یکی دو ماه قبل، ۱۶۰ روشنفکر سوری شامل دمکراتها و سکولارها و روشنفکران طرفدار انقلاب که همگی مخالف هر نوع دخالت در سوریه بودند، چه از جانب روسیه و چه از سوی امریکا، بیانه ای صادر کردند. بنابراین منطقه پرواز ممنوع تنها گزینه موجود نیست. من فکر می‌کنم که باید اعلام کنیم که شهروندان در حال کشتار در مقیاسی عظیم هستند و از آنها باید محافظت کرد و جهان باید برای توقف کشتار اقدامی کند، بنابراین گزینه چیست؟ خوب، یا مردم باید سلاح داشته باشند که از خود محافظت کنند یا حق آن را داشته باشند که از دولتهای خارجی تقاضای دخالت کنند. گفتن اینکه مردم باید نظاره گر قتل عام خود باشند تا اصول ضدامپریالیستی ما خدشه دار نشود اخلاقا وقیحانه است. این گزینه ای نیست که انتخاب شود.
گزینه های فراوان دیگری وجود دارد. فراخوانهایی بوده برای ارسال هوایی کمک های هوایی به مناطق تحت محاصره و نیز فراخوان های دیگری علیه جنایات جنگی وسیع، شامل هدف قرار دادن شهروندان و ساختارهای غیرنظامی، می توانست اعلام شود. گزینه ها فراوان است، و لزومی ندارد آن را صرفا به یک موضوع فروکاست.
از این گذشته، ایده دخالت و تغییر رژیم مورد طبع امریکا در واقع امر جایی ندارند زیرا اوباما یک موضوع انزواطلبانه گرفت. او برای سرنگونی اسد دخالتی نکرد و هرگز خواستار تغییر رژیم نشد. فقط یک بار گفت که اسد باید برود اما ایده اش این بود که رژیم حفظ شود، یک راه حل مانند یمن. اوباما تحویل سلاح به ارتش آزاد را وتو کرد و کشورهای دیگر را از تامین سلاحهای دفاعی که با آن می توانستند شهروندان را از حملات هوایی حفظ کنند منع کرد. او عملا، به دنبال حمله شیمیایی به غوطه، سوریه را به روسیه، به یک امپریالیست خونخوار دیگر، تحویل داد.
آنچه مردم نمی فهمند آن است که امریکا در حال دخالت در سوریه است. امریکا به مدت دوسال علیه داعش در حال دخالت بوده است و در این مدت صدها نفر از شهروندان را کشته است. ما نمی بینیم که مردم در خیابانها به این دخالت اعتراض کنند. آن چه این بخش های چپ در حال اعتراض علیه آن هستند دخالت امریکا برای سرنگون کردن اسد است نه دخالت امریکا در شکل حمله به شهروندان.

ایلیا ماتیف: می خواهم این مسئله را بیشتر باز کنم. سوال من این است: شما درباره گزینه های مختلف حرف می زنید، برای مثال، تامین سلاحهای دفاعی. اما تا آن جا که من میدانم موازنه قوا بدون دخالت قاطعانه غرب چنین خواهد بود که شورشیان پیوسته مورد حمله قرار گرفته و در محاصره خواهند ماند. آیا واقعا راه دیگری بجز دخالت تمام عیار برای پایان دادن به جنگ داخلی وجود دارد؟

لیلا الشامی: گزینه ای که همه خواهان آن هستند توقف درگیری است و توقف طرفهای درگیر و پایان دادن به بمبارانهاست. آن چیزی است که مردم می خواهند. آن‌ها طرفدار یک راه حل سیاسی مبتنی بر مذاکره هستند. کاملا روشن است که ترامپ، اسد، پوتین و ایران معتقد به یک راه نظامی هستند. آنها واقعا تمایلی برای انجام مذاکره ندارند. آنها فکر می‌کنند راه حل نظامی برای درگیری وجود دارد. به همین خاطر ما در این وضعیت گیر می‌کنیم.

ایلیا ماتیف: بنابراین اگر یک نتیجه دیگر را مد نظر قرار دهیم، برای مثال این که روسیه خارج شود و به کمک به اسد پایان دهد. اگر روسیه از تصویر خارج شود امکان این وجود دارد که به راه حلی بدون دخالت نظامی روسیه دست یافت؟

لیلا الشامی: قطعا ممکن خواهد بود. زیرا رژیم اسد مدتها قبل سقوط کرده بود اگر حمایت ایران و روسیه نبود. قبل از ورود ایران به قضیه، رژیم در آستانه سقوط بود، و باز هم پیش از دخالت روسیه در آستانه سرنگونی قرار گرفت. حمایت نظامی و مالی عظیمی از سوی این قدرتهای امپریالیستی که اسد را سرپا نگه داشته اند تامین می‌شود. اگر آنها خارج از معادله بودند مطمئن هستم که مردم سوریه خودشان از شر رژیم اسد خلاص شده بودند. اما اکنون، شش سال پس از نبرد دیگر راه حل آسانی وجود ندارد. اگر رژیم اسد سقوط کند همچنان مسائل عظیمی در سوریه لاینحل باقی خواهند ماند زیرا طرفهای بسیاری درگیر هستند و گروهای افراطی بسیاری دخیل در موضوع. اما مطمئنا تا زمانی که این رژیم در قدرت است نمی‌توان این موضوعات را مورد بحث قرار داد.

گابریل لوی: درباره خصلت جنبش علیه اسد. وقتی کتابی که تو با رابین یاسین کساب نوشته ای را خواندم این تاثیر عظیم را گرفتم که جنبش توده ای عظیمی وجود دارد، و در حقیقت یکی از بزرگترین جنبشهای توده ای دوران ما، که تا حدی یادآور انقلاب ۱۹۷۹ ایران است. آن چه در کتابتان نشان داده اید و من آن را پذیرفته ام آن است که نقطه آغاز فهم جنگ کنونی فهم خصلت آن جنبش توده ای است که نه به صورت یک جنگ دولتها بلکه جنگی از طرف رژیم علیه مردمش شروع شد. شما نشان داده اید که سیاست “تفرقه بینداز حکومت کن” که به وسیله قدرتهای امپریالیستی غربی در خاورمیانه آورده شد چگونه به وسیله رژیم سوریه مورد استفاده قرار گرفت. آیا من بحث شما را فهمیده ام؟ این همان است؟

لیلا الشامی: من فکر می‌کنم این یکی از موضوعات است. جنگ اجتماعی، مبارزه طبقات تحت ستم، که باعث شد سوری ها به خیابان بیایند و خواستار سرنگونی دیکتاتور شوند غالبا فراموش می‌شود. جنگ ژئوپلیتیکی آن چیزی است که توجهات را به خود جلب کرده ‌است. البته آن انقلابیون اولیه که به خیابان آمدند ، نخست هزاران و سپس میلیونها، خواهان چیزهایی نظیر آزادی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی بودند. آنها با سبوعانه ترین شکل سرکوب روبرو شدند که به وقوع فرقه گرایی و تشدید افراطی گری در اپوزیسیون سوریه کمک کرد.
من فکر می‌کنم باید تمایز روشنی بین اپوزیسیون اسد و انقلابیون سوری قائل شد. این دو غالبا با هم اشتباه می‌شود و این بسیار مخرب است. هنگامی که مردم درباره اپوزیسیون سوریه صحبت می‌کنند آنها معمولا به عناصر به شدت اقتدارگرا مانند شبه نظامیان سلفی یا مثلا اپوزیسیون واقع در خارج مانند ائتلاف ملی سوریه که ارتباط چندانی با میدان مبارزه ندارد اشاره دارند. جنبش ضد اسد یک ائتلاف بسیار وسیع است و شامل تندروهای سلفی جهادی مانند گروه النصره و گروهای ناسیونالیست سلفی با یک دستورکار به شدت افراطی، مانند گروه احرار الشام، و نیز گروهای اسلامی میانه رو که دمکراتهای محافظه کار هستند، تا ارتش آزاد سوریه، که در واقع ارتش نیست بلکه ائتلافی از گردانهای خودگردان (غالبا محلی) است و حول ایده تشکیل دولت مدنی دمکراتیک جمع شده اند و تا حدی اهداف اولیه انقلاب را حمل می‌کنند می‌شود. اما ارتش آزاد سوریه مورد حمایت کسی قرار نگرفته است.
این به آن معنا نیست که ارتش آزاد عاری از مشکل است، در واقع به آن هم ایرادات وارد است. آن‌ها افراد و گروه هایی هستند که که سوء رفتار از خود نشان داده اند و شهروندان را در حلب غربی مورد حمله قرار می دهند. ما شاهد ظهور جنگ سالارانی بوده ایم که در اخاذی و آدم ربایی نقش داشته اند. معهذا، این گروهها در حال دفاع از شهروندان و جوامع در برابر کشتار امپریالیستی و فاشیستی هستند به نحوی که مردم آن‌ها را از خود نمی رانند. اما مردم، هنگامی که گروههای تندرو سعی کرده‌اند دیدگاه سیاسی خود را بر آنان تحمیل کنند، در مقابل این گروه ها ایستاده اند. این را به روشنی در اعتراض های موجود علیه النصره در معارات النعمان در ادلب به کرات دیده ایم. همچنین می بینیم که هنگامی آتش بس اعلام می‌شود مردم در گروههای بزرگ به خیابان می آیند و برای ارتش آزاد سرود می خوانند و پرچمهای انقلابی را تکان می دهند و نه پرچمهای سیاه جهادی ها را. مردم هنوز بسیار متعهد به ایده ال های دمکراتیک انقلاب هستند.
علاوه بر این، مردم خارج سوریه به اپوزیسیون مسلح توجه دارند در حالی که اپوزیسیون مدنی بسیار پرشمارتر است گرچه از لحاظ سیاسی ضعیف‌تر است. این اپوزیسیون مدنی شامل فعالان حقوق مدنی، اعضای سازمان های امدادی، رسانه های مستقل، شوراهای دمکراتیک، و زنان و مردانی با سوابق گوناگون هستند که واقعا برای یافتن بدیلی برای تمامیت گرایی مبارزه می‌کنند. آنها تلاش دارند که یک بدیل دمکراتیک را خلق کنند، از افراطی گری و فرقه گرایی بکاهند و در این شرایط بسیار سخت و بدون هیچ حمایتی در حال انجام آن هستند. این آن جایی است که چپ باید همبستگی خود را به آن معطوف کند.

گابریل لوی: آن چه من از کتاب شما می فهمم آن است که حتی در شرایط وحشتناک سالهای اخیر، مثال پشت سر مثال از تلاش مردم برای عمل جمعی بوده است، مانند حضور مردم در خیابانها بعد از هر آتش بس که به آن اشاره کردی. تو این را پنهان نکردی که این جنبش در اثر این خشونت بی پایان مستهلک شده است و این وزن عظیم برتری نظامی که رژیم دارد. امروز آیا از این جمع گرایی و آن عمل در میدان اثری مانده است؟

لیلا الشامی: بله، مطمئنا. آن ادامه می یابد. اگر چنین چیزی وجود نداشت مردم در نواحی آزاد شده از چنگ رژیم نمی توانستند بقا پیدا کنند. تا همین اوایل این سال چهارصد شورای محلی در سوریه وجود داشت که بسیاری از آن‌ها به طور دمکراتیک انتخاب شده بودند و برای مردم خدمات فراهم می کردند. گروههای متعدد فراوانی وجود دارد که جوامع محلی را سازمان می دهند. همچنین نیروی دفاعی مدنی کلاهخود سفید (White Helmet Civil Defence Force) وجود دارد. پزشکان و معلمان در تلاش برای حفظ سیستم های بهداشتی و آموزشی هستند. گروههای فراوانی وجود دارند که مبارزه علیه افراطی گری را سازمان می دهند. گروههایی در رقه و دیرالزور داریم، فعالانی که علیه اشغال داعش در مبارزه هستند. این مردم و گروهها واقعا نشان می دهند که یک گزینه سوم در سوریه وجود دارد. اما مسئله آن است که حمایتی از آن وجود ندارد و مورد سرکوب واقع است. و اگر کاملا سرکوب شود آن چه باقی می ماند این دو جناح افراطی گری – رژیم و داعش (یا سایر افراطیون)- خواهد بود. در حال حاضر، هدف اصلی مردم بقاست. وضعیت میدانی به شدت ناامید کننده است. بسیاری از فعالان کشور را ترک کرده‌اند. اما اگر بمبارانها متوقف شود این فعالان بازخواهند گشت و به مردم در حال مبارزه در درون سوریه خواهند پیوست. آن‌ها قدرت بیشتری به دست خواهند آورد. جنگ سالاران تنها در شرایط جنگی قدرت دارند.

گابریل لوی: آیا راه عملی برای مردم در اینجا یا روسیه وجود دارد که به جنبش بپیوندند؟ آیا راهی وجود دارد که مردم کاری عملی و چیزی فراتر از نشان دادن ژست های سیاسی انجام دهند؟

لیلا الشامی: البته که وجود دارد. فکر می‌کنم اولین کار به چالش کشیدن رسانه هایی است که روایت رِژیم اسد را انتخاب کرده‌اند که می‌گوید تنها گزینه ممکن بین رژیم و داعش است. این‌ها تنها گزینه های موجود نیستند. بسیاری گروهها و افراد در سوریه وجود دارند که به ارزشهای اولیه انقلاب وفادارند. این مسئولیت ماست که این گروهها را دریابیم و صدای آنها را تقویت کنیم. یک مسئله عمده آن است که همه درباره سوریه صحبت می‌کنند و هیچ کس عملا با خود سوریها صحبت نمی کند. ما باید صدای این گروهها را دریافت کنیم و نشان دهیم که این گروهها وجود دارند و شایسته حمایت هستند. ما باید حمایت مادی بیشتری از این گروهها به عمل آوریم، از حمایت مالی گرفته تا مثلا ترجمه بیانیه های آنها به زبانهای گوناگون تا روایت غالب را به چالش بکشیم. مشکل اصلی آن است که تعداد زیادی از این گروهها تا حد زیادی به چشم نمی آیند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که آن‌ها بیشتر به دید بیایند. در حال حاضر آن‌ها فکر می‌کنند که کاملا فراموش شده اند.

گابریل لوی: می توانی بیشتر درباره ناکامی چپ و به اصطلاح ضدامپریالیسم، و نیز درباره رابطه بین جنبش در مناطق عرب نشین و جنبش در مناطق کردی مانند روژآوا، که بسیاری آنارشیستها از اروپا به آنجا رفتند و به آن پیوستند و جان خود را با بهترین نیات به خطر انداختند، صحبت کنی؟

لیلا الشامی: اول، مسئله چپ. من فکر می‌کنم باید تمایز قائل شویم. چپهایی وجود دارند، هم افراد و هم گروهها، که کار فراوانی در همبستگی با انقلاب سوریه انجام داده اند. اما اینها در اقلیت هستند. اکثریت چپ آن چیزی است که من اسمش را چپ اقتدارگرای فاشیستی می گذارم، و واقعا فکر نمی کنم که این آدمها اصلا چپ باشند. من فرق اندکی بین گفتمان آنها و گفتمان راست افراطی می بینم. آن‌ها همیشه دچار بختک روایت تغییر رژیم (regime change) هستند. چپ همیشه تصور می‌کرد که مبارزه توده ای علیه ستمگران انقلاب است، اما امروز گویا این امید که مردم خودشان می توانند عملا عامل تغییر باشند را به کنار گذاشته اند و در عوض به بازی شطرنج و ژئوپلتیک دولتها معطوف شده اند. بر این اساس، آنها نقش داشتن سوریها را کاملا منکر شده اند. این یک گفتمان شدید نژادپرستانه و اورینتالیستی است.
ما باید از خود سوال کنیم چه کسی ما را نمایندگی می‌کند: آیا این دولت ها، نخبگان سیاسی و اقتصادی هستند، یا کارگران، دانشجویان و ستمکشان سوری، مردمی که سعی می‌کنند بدیلی برای تمامیت گرایی در این وضعیت بسازند؟ این چپ اقتدارگرا خیلی زحمت کشیده و این گفتمان “جنگ علیه ترور” و همان روایت رژیم را اتخاذ کرده. این چپ اکنون ثبات را به عدالت ترجیح می‌دهد، و این توهین سراسر نژادپرستانه را نشر می‌دهد که همه اپوزیسیون سوریه جهادی هستند، یا این که رژیم سوریه را آخرین دژ ضدامپریالیسم، علیرغم همه شواهد مغایر با آن، می دانند. این ضدامپریالیسم به شدت گزینشی است زیرا تنها علیه امپریالیسم امریکاست، و همانطور که گفتم امپریالیستهای بشدت خونریز دیگری نیز هستند که دخالت بیشتری نسبت به امریکا در وقایع امروز سوریه دارند.
موضوع دیگر آن است که بخش عمده چپ غربی کسانی هستند که همبستگی با انقلاب سوریه را غیرممکن کرده‌اند. حلب با نابودی مطلق روبروست. جنایات عظیمی اتفاق افتاده است. من همیشه از خود سوال می‌کنم مردم چگونه می توانند بنشینند و این هولوکاست را تماشا کنند. چرا خشمی ابراز نمی‌شود و دخالتی نمی کنند. من این سوال را اکنون نمی پرسم زیرا جواب را در حلب داریم. ما این جحم عظیم قتل شهروندان را داریم، و مردم در گوشه ای به تماشا ایستاده اند. دلیل آن است که چپ موضوع را تیره و تار کرده. این توهین عظیمی نثار انقلابیون سوریه کرده‌است. هنگامی که به بحث‌های چپ موجود نگاه می کنید می بینید که آن‌ها گروههای امدادی را برای طلب کمکهای خارجی مورد حمله قرار می دهند. کسی نمی گوید این گروهها از کجا باید پول بیاورند تا پاسخگوی نیازهای عظیم انسانی باشند هنگامی اقتصاد کاملا فروپاشیده است. در بعضی مناطق بیمارستان ها کاملا از کار افتاده اند، و آنها از اپوزیسیون انتقاد می‌کنند چرا که زنها به تعداد کافی در اعتراضات شرکت ندارند، بجای آن که از تجاوز دست جمعی زنان توسط سربازان اسد یا شکنجه زنان در بازداشتگاهها یا مبارزه زنان علیه گروههای افراطی اسلامی و شرکت آن‌ها در اپوزیسیون دمکراتیک سوریه سخنی بگویند. بحثی نیست. آنها کل این مبارزات را نمی فهمند. آنها فقط به توهم انقلاب ناب چسبیده اند. فقط کسانی که هرگز در عمرشان در یک مبارزه اجتماعی واقعی شرکت نکرده اند اینگونه فکر می‌کنند. این مشکل اصلی چپ است.
من فکر می‌کنم در فرجام کار، هنگامی که همه قدرتهای خارجی سوریه را ترک کردند و چپ های غربی مبارزه جدیدی یافتند تا درباره آن سخنوری کنند از سوریه و سوریها چه مانده است. علوی ها، کردها، عربها، شیعه، سنی، مسیحی، و همه مجبورند راهی برای کار و زندگی با یکدیگر پیدا کنند و الا وارد جنگی ابدی خواهند شد. به این ترتیب چه کسی اهمیت می‌دهد که در سوریه از گروههای دمکراتیک ضدفرقه گرایی حمایت شود تا به کار خود ادامه دهند. چپ مسئولیت خود نسبت به سوریه را فراموش کرده و نتیجه آن عروج گروههای افراطی است.

گابریل لوی: من با نگاهت نسبت به چپ موافقم. آدمهایی هستند که حتی فکر می‌کنند پوتین نوعی دژ ضدامپریالیسم است. اگر آنقدر جدی نبودند می توانست مایه تفریح باشد.

لیلا الشامی: بله. اکنون جدی است، نه فقط برای سوریه بلکه برای همه دنیا. من از جهتی که دنیا در لحظه کنونی به خود گرفته در هراسم. و چپ در این آشتفگی است و نمی تواند به این مسئله پاسخ دهد.

گابریل لوی: و درباره روژآوا چطور، منطقه کردی؟ شما در کتاب می گویید که در اوان انقلاب رابطه واقعا مثبتی بین جنبش در منطقه کردی و سایر مناطق سوریه وجود داشت، اما تحت فشار شرایط عوض شد. اکنون این را چگونه می بینی؟

لیلا الشامی: بله. در آغاز، انقلاب حزبی نبود. آن یک جنبش خودانگیخته بود که در آن مردم، در مناطق کردنشین یا عرب نشین، خود را به طور افقی در کمیته های هماهنگی سازمان می دادند. همبستگی قدرتمندی در روزهای اول در سطح توده ای و جنبش از پایین بین عربهای سوریه و کردهای سوریه وجود داشت اما بعدا نخبگان سیاسی شروع به تفوق کردند. اکنون PYD را در مناطق کردی دارید و ائتلاف ملی سوریه که هر دو به مردم خود ضربه زده اند، هم عربها و هم کردها با پیش کشیدن بحثهای فرقه ای.
ائتلاف ملی سوریه از شناسایی تقاضای کردها برای خودمختاری سرباز زد و حتی چیز ساده ای مانند عوض کردن نام جمهوری عربی سوریه به جمهوری سوریه را قبول نکرد. بعضی عناصر در جبهه مبارزه ضد اسد مناطق کردنشین را بمباران کردند، و محکومیت این جنایات جنگی چندان قوی نبود. از سوی دیگر، PYD (حزب اتحاد دمکراتیک کرد) تبلیغات فراوانی علیه ماهیت اپوزیسیون سوریه کرد و سعی کرد آن را تنها شامل گروههای جهادی افراطی که تنوع قومی را نمی پذیرند معرفی کند، و گاه با رژیم اسد علیه انقلاب سوریه همکاری کرد و حوزه کنترل خود را به نواحی که جمعیت غالب عرب دارد گسترش داد. متاسفانه، فعالان و چپها نیز به دام این گفتمان فرقه گرایانه افتادند. هیچکس، نه عرب و نه کرد، از این وضعیت سود می برد. آن‌ها باید راهی برای همکاری پیدا کنند اگر که آینده بهتری می خواهند.
چپها از روژآوا حمایت کرده‌اند که امری حیاتی بوده است. گروه های انقلابی در میدان هستند که دستاوردهای قابل ملاحظه ای داشته اند از جمله اعمال دمکراسی مستقیم در سطح جوامع محلی و نیز شرکت دادن زنان در جنبش. بنابراین بسیاری چیزها وجود دارد که شایسته حمایتند اما مشکلات زیادی نیز وجود دارند. PYD دارای برنامه ای اقتدارگرایانه است. آن مانع فعالیت گروههای اپوزیسیون می‌شود و مخالفان سیاسی خود را بازداشت می‌کند. بنابراین باید همبستگی انتقادآمیز با آن داشت، همان نوع همبستگی که در سطح جنبشهای تحتانی در همه جای سوریه دیده می‌شود. ما شوراهای محلی را داریم که به طور خود انگیخته در همه کشور سازمان یافتند. اگرچه اغلب این شوراها فاقد اعضای زن در ساختارهای حکومتی خود هستند در بعضی موارد مترقی تر از تجربه کردی عمل کرده‌اند زیرا در آنها احزاب سیاسی نقش اصلی را ندارد و به این یا آن ایدئولوژی سیاسی یا مذهبی وابسته نیستند. آن‌ها سازمانهای عملی هستند و به انجام امور جوامع محلی مشغولند.

ایلیا ماتیف: من یکی دو سوال دیگر درباره دخالت روسیه در سوریه دارم. برای باز کردن این مسئله که سوسیالیستها چگونه می توانند به وضعیت کمک کنند، شما فکر می کنید که جنبش ضد جنگ در روسیه در لحظه کنونی در وضعیت بحرانی است؟ تا آن جا که من از لحظه حاضر برداشت می‌کنم چپها و اپوزیسیون در روسیه باید برای مخالفت با دخالت روسیه قدمی برداند. آیا فکر می کنید که جنبش ضد جنگ روسیه واقعا می‌تواند نقشی بازی کند؟

لیلا الشامی: من فکر می‌کنم می‌تواند نقشی اساسی بازی کند. من از صحنه فعالیت در روسیه آگاه نیستم. من نمی دانم چه چیزی در صحنه فعالیت روسیه قابل انجام است یا محدودیت های فعالان سیاسی در روسیه چیست. اما مشخصا دوست داریم یک جنبش قدرتمند ضد جنگ را ببینم. ما دوست داریم دولت روسیه برای جنایت جنگی بزرگی که درحال ارتکاب آن است پاسخگو باشد. و از همه مهمتر روایت روسی از قضیه را به چالش بکشیم، این روایت که گویا روسیه فقط برای جنگ با تروریسم دخالت کرده ‌است. چنین نیست. روسیه دخالت کرده تا اپوزیسیون دمکراتیک اسد را درهم کوبد و اسد را در قدرت نگه دارد.
آیا اسد هدف نهایی روسیه است؟ آیا سوریه منفعت اصلی روسیه است؟ مطمئنا پوتین نفوذ روسیه در منطقه را تقویت کرده‌ است. او سوریه را دارایی ارزشمندی یافته است و پایگاههای نظامی بیشتری در سوریه احداث کرده. من فکر نمی کنم که سوریه هدف اصلی روسیه و دلیل دخالت وی باشد. قصد اصلی مقابله با هژمونی امریکاست. روسیه می خواهد خود را به عنوان بازیگری کلیدی معرفی کند، چیزی که تا حدی آن را از طریق مذاکره مححق کرد ه‌است. همچنین فکر می‌کنم که هدف دیگر آن اروپاست. بمباران سنگین روسیه هزاران پناهجو را روانه اروپا کرده ‌است. در همان زمان روسیه در حال تامین مالی جریانات فوق راست ضد مهاجرت در اروپاست. این موجب بی ثباتی می‌شود که از آن برگزیت و رتوریک جنبش ضدمهاجرت بیرون می‌آید. من فکر نمی کنم دلیل عروج راست در اروپا صرفا روسیه است. البته که ریشه های آن در سیاست های نئولیبرالی و ریاضت اقتصادی است اما روسیه مطمئنا به روی این موضوع سرمایه‌گذاری کرده و از آن بهره می برد. روسیه از بودن در سوریه نفع اقتصادی می برد. نفت و گاز سوریه به دست شرکتهای روسی افتاده است.
یکی از حوزه هایی که روسیه در آن موثر است جنگ تبلیغاتی است. راشیا تودی و اسپوتنیک گفتمان دمکراتیک را زیر پا له می‌کنند و حقیقت مشترک اجماعی را تخطئه می‌کنند. آن‌ها یک کارزار وسیع اشاعه اطلاعات نادرست را به راه انداخته اند. هدف این کارزار واقعا این نیست که مردم را به بدیلی معتقد کنند بلکه فقط می خواهند تخم تردید بکارند و باعث شوند که مردم اینطور فکر کنند که “خب، من که نمی دانم چه دارد میگذرد، ما که نمی دانم واقعیت امر چیست”. این روش ما را فلج می‌کند و مانع نقش دخالتگرانه ما می‌شود، و من فکر می‌کنم این بسیار خطرناک است. یکی از راههای مقابله با جنگ تبلیغاتی آن است که به روایتهای سوری و تقویت کردن صداهای سوری توجه کنیم و به سوریها اجازه دهیم که از جانب خود حرف بزنند زیرا سلب کردن حق مردم برای ابراز روایت خود مهم ترین حربه امپریالیستهاست.

ایلیا ماتیف: دوست دارم که یکی دو نکته دیگر اضافه کنم. من دو سد عمده در راه تشکیل یک جنبش ضد جنگ در روسیه می بینم. مانع نخست کاملا واضح است، ماهیت خود رژیم روسیه. به موازات دخالت فزاینده آن در سوریه، رژیم روسیه بیشتر و بیشتر اقتدارگرا شده است. در حال حاضر، به طور مثال، یک تظاهرات ضد جنگ در مسکو ممنوع شده است. این بدان معناست که هر کسی که شرکت کند بازداشت خواهد شد. در واقع این تظاهرات نه توسط چپ بلکه اپوزیسیون لیبرال روسیه اعلام شده بود. و علت مخالفت آن‌ها طرفداریشان از انزواگرایی است. استدلال آنها برای مخالفت با جنگ سوریه آن است که روسیه از لحاظ اقتصادی بیش از حد ضعیف است و مسائل داخلی زیادی دارد و این که این عملیات در سوریه نوعی ماجراجویی پوتین است در حالی که ما باید مسائل خودمان را حل کنیم. خوب این یک استدلال چپ نیست، و چپ دستورکار متفاوتی دارد. اما من می خواهم بگویم که مشکل دیگر در روسیه آن است که چپهای روسی تحت تاثیر چپ طرفدار اسد است. نفوذ عظیمی وجود دارد که خود را در نوع روایت و سعی در ناپیدا نگه داشتن تنوع در جنبش سوریه نشان می‌دهد که به آن اشاره کردی. در میان چپ روسیه تردید عظیمی وجود دارد اساسا هیچ نیروی دمکراتیکی در سوریه وجود داشته باشد. من فکر می‌کنم مشکل دیگر آن است که چپ روسیه، به ویژه بخش اردوگاهی آن، تصویر را تحریف می‌کند. پس از این مواجهه با غرب، بسیاری از چپهای روسی به موضع وفاداری نسبت به پوتین افتاده اند و او را عنوان کسی که با غرب در حال مبارزه است می‌بینند. همچنین یک نوستالژی نئوساویتی در این بین وجود دارد.

لیلا الشامی: من نمی دانم این ایده که پوتین در حال مبارزه با غرب است تا کی به طول خواهد انجامید اگر یک همپیمانی بین ترامپ و پوتین وجود داشته باشد. بگذارید به یاد بیاوریم که روسیه و امریکای اوباما برای مدتی همکاری نظامی داشتند و اکنون علیه داعش نیز همکاری دارند. روسیه همچنین هماهنگی نظامی با اسراییل دارد. این عقیده که روسیه نماینده یک محور ضدامپریالیستی است بسیار مغشوش است. واقعیت چیز متفاوتی است. آن چه واقعیت نشان می‌دهد آن است که مردان و دولتهای قدرتمند در آخر کار با هم می سازند تا منافع خود علیه توده مردم و مبارزات مردمی محافظت کنند. و من فکر می‌کنم این چیزی است که باید به آن توجه کنیم، و این موضوع را در رابطه با گفتمان ضدامپریالیستی به چالش بگیریم.

ایلیا ماتیف: من کاملا موافقم اما وسوسه حمایت از پوتین در چپ روسیه همان وسوسه ای است که در چپ غربی است. از سوی دیگر، وجود موضع ضدامریکایی است. یک نگاه اغراق آمیز از نظم نئولیبرال جهانی وجود دارد که از سوی پوتین و حتی ترامپ مورد حمله قرار می گیرد. بنابراین برای من سخت است که قبول کنم بخش بزرگی از چپ واقعا طرفدار ترامپ نیست اما به پیروزی او را به عنوان پایان نظم نئولیبرال سلام می‌دهد و معتقد است که تغییر اکنون قریب الوقوع است و در این مسیر ترامپ می‌تواند یک متحد باشد. این تنها مثالی از انحطاط نگاه چپ در اثر تبلیغات و رودررویی قلابی و احیای جنگ سرد است.
مسئله دیگر درباره ماهیت رابطه بین پوتین و اسد. مشخصا فکر نمی کنی که اسد از پوتین به نفع خودش استفاده کرد و اسد می‌تواند اهرم هایی در برابر پوتین در دست داشته باشد؟ معمولا گفته می‌شود که پوتین نوعی پدرخوانده اسد است که در رابطه شان نقش رهبری را دارد اما شک من این است که این اسد است که بر پوتین نفوذ دارد و ممکن است ابتکار عمل را در دست داشته باشد. تو چه فکر می کنی؟

لیلا الشامی: سوال بسیار خوبی است و من واقعا جوابی برای آن ندارم. از بسیاری جهات رژیم اسد فروپاشیده است. آنهایی که برای اسد می جنگند غالبا سوری نیستند. او متکی به روسیه و ایران است. اکنون دغدغه های عمده ای در درون رژیم و در محافل طرفدار اسد درباره میزان نفوذ خارجی و این که سوریه واقعا تحت اشغال روسیه و ایران است وجود دارد. من فکر می‌کنم که برای مثال مذاکراتی در اطراف زبدانی جریان داشته است که رژیم سوریه در آن نقشی نداشته بلکه ایران صحنه گردان بوده. تا چه حد رژیم سوریه سوار بر اوضاع است؟ حتی نیروهای نظامی هوادار اسد در تفرقه کامل هستند و واقعا به نظر نمی رسد که دیگر به رژیم پاسخگو هستند. به نظر می‌رسد که آنها بیشتر به جنگ سالاران علوی که در بعضی مناطق قدرت دارند گزارش می دهند. این موضوع مهمی است، تا چه حد رژیم اسد زمام امور را در سوریه در دست دارد؟ مطمئنا مبارزه جاری مبارزه علیه اشغال خارجی است.
جالب خواهد بود که ببینیم در مرحله بعد رابطه بین سوریه و ایران چگونه پیش خواهد رفت. تنش هایی به نظر می‌رسد اما دشوار است که حدت و شدت آن را ارزیابی کرد. تنها در یکی دو روز گذشته گزارش های تایید نشده ای مبنی بر بمباران پایگاه ها و گروههای شیعه طرفدار ایران از سوی روسیه دریافت شده است. ما دقیقا از این موضوع اطلاع نداریم زیرا اطلاعاتی که از سوریه می‌رسد به سختی قابل تایید است. اما تنش وجود دارد و در حال تشدید است. ترامپ و منصوبان او در دولت نگاه بسیار خصمانه ای نسبت به ایران دارند. بنابراین اگر پوتین بیشتر به سمت ترامپ برود دینامیک میدانی می‌تواند باز هم تغییر کند. من از توازن موجود برداشتی ندارم. مطمئنا باید اوضاع را تحت نظر داشته باشیم تا ببینیم چه کسی در سوریه در مرحله بعد در صورت نابودی اپوزیسیون، که اوضاع به آن سمت در حال پیش رفتن است، زمام را به دست خواهد گرفت.

ایلیا ماتیف: این نکته بسیار خوبی است که نگاهمان را به رابطه بین پوتین و ایران بدوزیم. من سوال دیگری ندارم.

لیلا الشامی: من یک سوال از شما دارم زیرا تا کنون فرصتی نداشته ام که با فعالان روس صحبتی کنم. شما درباره روسیه چه فکر می کنید؟ آیا فکر می کنید گشایشی برای فعالان سوری خواهد بود که به چپهای روسیه نزدیک شوند؟

ایلیا ماتیف: من باید اذغان کنم که در حال حاضر چپ روسیه به شدت از هم گسیخته و بی سازمان است. آن انشعابات متعددی را تجربه کرده‌است نه فقط در اثر سکتاریسم (که در همه جا یافت می شود) بلکه به دلیل حوادث اخیر. در ۲۰۱۲-۲۰۱۱ ما جنبش بزرگ ضدپوتین و گردهمایی های بزرگ در مسکو و سن پترزبورگ داشتیم. بخش هایی از چپ از شرکت سر باز زدند زیرا نمی خواستند هیچ سر و کاری با لیبرال ها که در جنبش غالب بودند و نقش هژمونیک داشتند داشته باشند. اما اکثر چپها، حتی طرفداران شوروی، چپ نوستالژیک ساویتی، در جنبش شرکت داشت. اما در آن زمان وضعیت کریمه پیش آمد. پس از الحاق کریمه ، اکثریت چپهای روسیه از هر قماش موضع خود را تغییر دادند و وفادار به پوتین شدند زیرا اکنون در وی کسی که پروژه شوروی را احیا می‌کند می‌دیدند. این بخاطر وجود هسته ذهنیت امپریالیسم سرخ شوروی در چپ روسیه است.
چپ انترناسیونالیست ضدامپریالیست در روسیه کاملا کوچک است و تحت پیگرد و سرکوب دولت قرار دارد. دهها نفر پس از جنبش ۲۰۱۲-۲۰۱۱ به زندان انداخته شدند. چپ انترناسیونالیست متلاشی شده است. رهبران قدرتمندی وجود ندارند و سازمان ها بسیار کوچک که فقط چند ده نفر عضو دارند. آن چه برای من مهم است آن است که حداقل موضع روشنی داشته باشیم و آن را ابراز کنیم. من نماینده جنبش سوسیالیستی روسیه هستم که گروه کوچکی است که شاید صد عضو در سراسر روسیه داشته باشد. این گروه ریشه های تروتسکیستی داشت اما اکنون بیشتر مدل یک ائتلاف گسترده چپ را دنبال می‌کند که البته هرگز محقق نشده است (مدل NPA فرانسه در ۲۰۱۱)
مانع اصلی نهایی در راه جنبش ضد جنگ خود وضعیت سیاسی است. من نمی دانم موضع ضد جنگ تا چه در روسیه کنونی کارایی دارد زیرا اپوزیسیون لیبرال مشحون از چیزهای مختلفی است. متاسفانه دخالت روسیه در سوریه مورد تقبیح اخلاقی قرار نمی گیرد. برای من بسیار قابل تاسف است اما حتی رسانه های مین استریم غربی نظیر نیویورک تایمز در شماتت روسها برای سکوت در برابر این موضوع محق هستند. آن چه آنها میگویند کاملا حقیقت است. برای اپوزیسیون، دخالت روسیه در سوریه چندان مشکل اخلاقیی نیست.

لیلا الشامی: این فقط مشکل روسیه نیست. همه در جهان از ابراز همبستگی با سوریه درماندند.

ایلیا ماتیف: من فکر می‌کنم در غرب نهایتا درک بیشتری وجود دارد که آن چه در آنجا میگذرد یک جنگ داخلی است و صدها هزار نفر جان خود را از دست داده اند. در روسیه دولت در پراکندن تخم تردید و مشوه کردن وضعیت بسیار موفق بوده است. نکته آن بود که اجازه ندهند هیچ نقطه نظری کاملا غالب شود بلکه فقط چیزها را آشفته کنند به طوری که بگویی “اوضاع در آنجا خیلی پیچیده است، ما نمی دانیم اوضاع از چه قرار است”. مردم حتی فکر نمی کنند که نیروهای غیراسلامی در حال نبرد با اسد هستند. چطور می توانید مطمئن باشید که روسیه نقش مثبتی بازی نمی کند؟ این همان آشفته فکری است که مقامات روسیه سعی در ایجادش دارند.

لیلا الشامی: این همان چیزی است که من سعی کردم درباره جنگ تبلیغاتی و کارزار نشر اطلاعات نادرست بگویم. من صد در صد موافقم. نکته در ایجاد آشفته فکری برای مردم است تا ندانی چه در حال وقوع است.

ایلیا ماتیف: به همین دلیل اپوزیسیون روسیه نمی تواند صرفا با چند موضوع مشخص فعال شود و انرژی بگیرد. موضوع باید کاملا مربوط باشد. در چند سال اخیر قضایایی بود که توانست به اعتراضات عظیمی منجر شود. حتی یک جنبش ضد جنگ به وجود آمد اما در رابطه با اوکراین. وقتی مردم فکر کردند یک جنگ آشکار علیه اوکراین ممکن است در بگیرد سی هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند که برای روسیه رقم بزرگی است. و به این ترتیبی واکنشی نشان داده شد. اما در رابطه با سوریه ، به دلیل آن آشفته فکری حاکم و نیز عدم وجود یک نگاه انترناسیونالیستی در سمت لیبرال پاسخ بسیار اندکی به موضوع داده شد. چپ باید جنبش ضد جنگ در رابطه با سوریه را سازمان دهد اما این به دلیل ضعف چپ و موضع پرواسد بسیاری از چپها اتفاق نمی افتد. موضع وبسایت ما همیشه ضد اسد بوده است. ما سعی کردیم این موضوع را زنده نگه داریم و مطالب خود را در روسیه نشر دهیم تا وضعیت را روشن کنیم. به این دلیل حتی چپ اتهامات پوچی مبنی بر دریافت پول از وزارت خارجه امریکا به ما زده است. این یک انزوای دوسویه است.

لیلا الشامی: این اتهامات همواره ایراد شده است.

ایلیا ماتیف: طنز قضیه آن است که دولت روسیه همه را به دریافت پول از وزارت خارجه امریکا متهم می‌کند اما موقعی که بحث سوریه می‌شود متهم کردن چپها از سوی بعضی چپها که ممکن است به همان اتهام مورد تعقیب دولت قرار بگیرند مشروع می‌شود. داستان غریبی است. اما در هر صورت تلاش ما این است که این پیام را نشر دهیم و وضعیت واقعی را به اطلاع دیگران برسانیم وموضع ضد اسد را روشن تر کنیم.