نویسنده: بن نورتون
منبع:
مترجم : آنتروپوس
قدرت های جهانی و قدرت های منطقه ای در خاورمیانه اکنون در مورد حفظ رژیم اسد (احتمالا بدون اسد) هم رای اند. اما تمایزی که نویسنده ی مقاله ی حاضر بین چپ ضد جنگ در سال 1915 و چپ ضد جنگ امروز قائل می شود بسیار حائز اهمیت است. .(تحریریه اتحاد سوسیالیست های سوری و ایرانی).
در مواجهه با خشونت شرم آور جنگ جهانی اول صد سال پیش، استراتژی رهبران چپ انترناسیونالیست مخالفت با هر دو طرف بورژوایی مبارزهی ضدّامپریالیستی و در برابر آن پیش بردن آرمان انترناسیونالیسم پرولتری بود.
امروز، استراتژی بخش عمده ی «چپ انترناسیونالیست» صرفاً پشتیبانی از طرف غیر غربی به صورتی واکنشی و جا زدن آن به اسم «ضدیت با امپریالیسم» است.
جنگ جهانی اول موجب شکافی اساسی در چپ جهانی شد. بسیاری از انقلابیون برجسته- که اکنون در میان مشهورترین شخصیتهای تاریخ سوسیالیسم هستند- کاملا مخالف جنگ بودند. با این حال احزاب بسیاری به جنگ رای دادند. این مخالفت منجر به انحلال انترناسیونال دوم و بعدها شکست انقلاب آلمان شد.
رزا لوکزامبورگ، کارل لیبکنشت و کلارا زتکین گروه Die Internationale را تشکیل دادند-که بعدها تبدیل به اتحاد اسپارتاکوس شد (البته نباید آن را با لیگ مضحک اسپارتاسیست امروز اشتباه گرفت) که آن هم به نوبه خود مدتی بعد به حزب کمونیست آلمان (KPD) تبدیل شد- تا بهوضوح با چپ هوادار جنگ، مشخصاً حزب سوسیال دموکرات (SPD) به مخالفت برخیزند که حامی جنگ بود. لوکزامبورگ و لیبکنشت به سبب مخالفتشان با جنگ به زندان انداخته شدند.
لنین به جنگ به عنوان «جنگ امپریالیستی» اشاره میکرد و سوسیالیستهایی را که یک طرف را بر طرف دیگر ترجیح میدادند با نام «سوسیال شوونیست» میکوبید. چپگرایان آمریکایی با عزمی راسخ مخالف جنگ بودند و وودرو ویلسون در 1916 با شعار «او ما را از جنگ دور نگه داشت» مجدداً انتخاب شد- هرچند ویلسون به وعدههای خود عمل نکرد و وارد جنگ امپریالیستی شد.
اگر «چپگرایان» امروز آن هنگام زنده بودند و منطق کنونی شان را مطرح می کردند، به احتمال زیاد دور این شخصیتهای برجستهی چپ را به عنوان «آرمانشهر باور» و «ابلهان سودمند برای امپریالیسم غرب» خط میکشیدند و در عوض از قدرتهای مرکزی حمایت میکردند. گذشته از این، قدرتهای مرکزی مشتکل از ملتهای سبتاً شرقی بودند- امپراتوری عثمانی، بلغارستان، اتریش-مجارستان، آلمان و امارات جبل الشمر (بخش عظیمی از عربستان سعودی امروزی)- که علیه غرب امپریالیست-شامل بریتانیا، فرانسه، ایالات متحد و بخش اعظم دولتها در ناتوی کنونی میجنگیدند.
به اصطلاح ضدّامپریالیستهایِ امروزی ما اصرار دارند که ما باید از رژیمهای بورژوایی، شبهفاشیستی سوریه، روسیه و غیره علیه اصطلاحاً «تجاوز غربی» دفاع کنیم ( تقلیدی از استدلال «شر کمتر» که لیبرالها دوست دارند از آن برای انتخاب مجدد دموکراتهای نولیبرالی استفاده کنند که از روز اول در وال استریت خرید و فروش شده اند). این چپها اصرار میکنند که باید از جنگ ضدّانقلابی تروریستی اسد علیه مردماش دفاع کنیم؛ باید از جنگ پوتین در اوکراین دفاع کرد اگر چه پوتین خود تحت حمایت گروههای نئونازی اروپا و سایر گروههای فاشیستی است و از آنها هم حمایت میکند.
این بیمنطقی شگفت انگیز منتهی به این شده است که «چپهای» اقتدارگرا در اوکراین بهراستی دوش به دوش نازیها در دفاع از روسیه بجنگند. در سال 2015، گروهی از «کمونیستهای» اسپانیا که از جنگ اوکراین در حمایت از روسیه بازمیگشتند- جنگی که هزاران کشته بر جای گذاشته- بازداشت شدند. آنها به اصطلاحاً بریگادهای پرو-روس بینالمللی دونباس پیوسته بودند (نامی که هدف از آن تلاشی مضحک و افتراآمیز برای همسانی با بریگادهای بین المللی در دوران جنگ داخلی اسپانیا بود). آنها نه هزینهی سفر خود را دریافت کردند و نه حقوقی در ازای جنگیدن. مفتخرانه لاف میزدند که هم در کنار نازیها و هم در کنار «کمونیستها» جنگیدهاند.
این کمونیستهای اسپانیایی چنین می گفتند: «نیمی از آنها کمونیست و نیمی دیگر نازیاند . . . ما کمونیست ها و نازی هادر کنار هم جنگیدیم… همهی ما یک چیز میخواهیم: عدالت اجتماعی و رهایی روسیه از چنگ اشغال اوکراین.»
اگر «چپگرایان» امروز قادر به تمایز قائل شدن بین چپی ها و فاشیست ها نیستند، فقط می توان واکنش آنها به جنگ جهانی دوم را تصور کرد. فراموش نکنیم که استبداد نژادپرستانه، سرمایهداری و راست افراطی «سوسیالیسم» ملی خود را به عنوان «حزب کارگر» معرفی میکرد. هیتلر از محبوبیت سوسیالیسم در میان طبقهی کارگر استفاده کرد تا یکی از دهشتناکترین کارزارهای ترور را در تاریخ بشریت رقم بزند. همان چپ گرایانی که اکنون ادعا می کنند که “در واقع شورشیان بودند که خود را با گاز شیمیایی خفه کردند و این کار اسد نبود،” در سال های 1940 می توانستند چنین بگویند: “در واقع این یهودیان بودند که از اتاقک های گاز سمی علیه نازی ها استفاده کردند. در هر دو مورد این نوع چپگرایان میگویند: «اتهامات علیه “دولت مشروع” صرفاً تبلیغات امپریالیستی است».
«چپگرایان» امروز بیشک از سرکوب شورش اعراب در 1916-1918 توسط امپراتوری عثمانی حمایت می کردند و آن را به عنوان «طرحی تحت حمایت غرب» بیاعتبار میکردند، درست همانطور که امروز به انقلاب سوریه اتهام میزنند.
همانگونه که بسیاری از «چپهای» امروز اصرار دارند که روسیه، ایران و چین در واقع قدرتهای امپریالیست نیستند زیرا- هرچند دولتهای سرمایهداری بورژواییاند که در سلطهی امپریالیستی مشارکت دارند- امپریالیسم آنها از نظر اهمیت همسنگ امپریالیسم قدرت هژمون جهان یعنی ایالات متحد نیست، بدین ترتیب این چپها احتمالاً مدافع «شر کمتر» قدرتهای مرکزی در جنگ جهانی دوم هم می شدند. استدلال «ضد امپریالیستی» رایج امروزه چنین است: (« به نقشهی پایگاههای نظامی همهجاحاضر آمریکا در جهان نگاه کنید و به نقشهی ( حاکی از عدم وجود) پایگاههای نظامی ایران نیز نگاه کنید، این گواهی بر این امر است که ایران امپریالیست نیست!»
بهطور یقین قدرتهای مرکزی رژیمهای بورژوایی سرکوبگر و وحشی بودهاند- مانند رژیمهای اسد، پوتین، آیتالله خامنهای و غیره- اما آنها قدرتهای امپریالیستی عمدهی جهان نبودند. بنابراین باید از آنها دفاع می شد. واه، چه «ضدّ امپریالیسمی»!
چپ امروز منطق استالینیستی دوقطبی و سیاه و سفید دوران جنگ سرد را با تمام وجودش جذب کرده است.
«دیالکتیک»؟ به چه دردی میخورد؟